📖 نشسته‌درحیاط وظرفِ چینی روی زانــویش اناری برلبش‌گل‌کرده‌سنجاقی به گیسویش قناری های این اطراف را بی بال و پر کرده صدای‌نازک برخوردِچینـی با النگویش مضاعف می‌کند‌زیبایی‌اش را گوشوارآنسان کـــه‌در‌باغـی درختی مهــربان را  آلبالویش کسـوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من به‌روی چهره پاشیده‌ست‌ازابریشم مویش؟ اگــر پیــچ امین الدوله بودم می توانستم کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش تـو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش قضاوت می‌کند تاریــخ بیـن خان ده با من که از من شعر می‌ماند وَ از او باغ‌گردویش رعیت‌زاده بودم دخترش را خان نداد و من هزاران‌زخم‌دَردِل‌داشتم این زخم هم‌رویش 🔻   ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛