35.48M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
📖 بگذار كه بر شاخه ي اين صبح دلاويز بنشينم و از عشق سرودي بسرايم آنگاه، به صد شوق، چو مرغانِ سبكبال، پر گيرم ازين بام و به سوی تو بيايم خورشيد از آن دور، از آن قله ي پر برف آغوش كند باز، همه مهر، همه ناز سيمرغ طلايی پر و بالی است كه ـ چون من ـ از لانه برون آمده، دارد سر پرواز پرواز به آنجا كه نشاط است و اميد است پرواز به آنجا كه سرود است و سرور است، آنجا كه، سراپای تو، در روشنی صبح رويای شرابی است كه در جام بلور است آنجا كه سحر، گونه‌ی گلگون تو در خواب از بوسه‌ی خورشيد، چو برگ گل ناز است آنجا كه من از روزن هر اختر شبگرد، چشمم به تماشا و تمنای تو باز است! من نيز چو خورشيد، دلم زنده به عشق است راه دل خود را، نتوانم كه نپويم هر صبح، در آيينه‌ی جادويی خورشيد چون مي‌نگرم، او همه من، من همه اويم ! او، روشنی و گرمی بازار وجود است در سينه‌ی من نيز، دلی گرم‌تر از اوست او يك دل آسوده به بالين ننهادست من نيز به سر مي‌دوم اندر طلب دوست ما هر دو، در اين صبح طربناك بهاری از خلوت و خاموشی شب، پا به فراريم ما هر دو، در آغوش پر از مهر طبيعت با ديده‌ی جان، محو تماشای بهاريم ما، آتش افتاده به نيزار ملاليم ما عاشق نوريم و سروريم و صفاييم بگذار كه - سرمست و غزلخوان - من و خورشيد؛ بالی بگشاييم و به سوی تو بياييم. 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛