📖 آمد و گفت: روحِ بادم و رفت عطرِ او ماند روی یادم و رفت خود نفهمید در چه حالی بود گریه می‌کرد و گفت:شادم و رفت تکه‌های دلی که عاریه بود شعر کردم، به عشق دادم و رفت قبله ام را که چشم او کردم چشمکی زد به اعتقادم و رفت باز حوا گذاشت سیبش را روی بارِ گناهِ آدم و رفت کم نیاورده بودم اما گفت: از سرِ تو کمی زیادم و رفت 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾