متن و ترجمه ترانه: بین العصر و المغرب مرت لمة خیاله بین عصر و مغرب یه گروه اسب سوار گذشتند و عرفت فرس ولیفی لانها شگرة و میالة و اسب مونسم رو شناختم چون بور بود و به من میل داشت هذا الهوا من عدهم یحمل الضیوف احبابی والگلب ما ینساهم و العشگ مو چذابی این نسیم اونهاست که با خودش مهمان های عزیزانم رو حمل می کنه و دل هیچگاه فراموششون نمی کنه عشق که چیزی دروغین نیست. بین العصر و المغرب مرت لمة خیاله بین عصر و مغرب یه گروه اسب سوار گذشتند و عرفت فرس ولیفی لانها شگرة و میالة و اسب مونسم رو شناختم چون بور بود و به من میل داشت لا تضربنی لاتضرب کسرت الخیزرانه مرا نزن نزن عصای خیزران را ( از بس زدی ) شکستی صار لی سنة و ست اشهر من ضربتک وجعانه الان یک ساله و نیمه که از ضربه ات درد دارم بین العصر و المغرب مرت لمة خیاله بین عصر و مغرب یه گروه اسب سوار گذشتند و عرفت فرس ولیفی لانها شگرة و میالة و اسب مونسم رو شناختم چون بور بود و به من میل داشت والله لانصب مرجوحه من اسطوحی لاسطوحه بخدا تابی می بندم از پشت بام خانه ام تا پشت بام خانه اش خلی ایگولو حرامی روحی متعلگه ابروحه بزار بگن که دزده آخه جونم به جونش بسته است بین العصر و المغرب مرت لمة خیاله بین عصر و مغرب یه گروه اسب سوار گذشتند و عرفت فرس ولیفی لانها شگرة و میالة و اسب مونسم رو شناختم چون بور بود و به من میل داشت 🔸 🔹نام ترانه: بین العصر و المغرب 🔸خواننده: 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔹@NasimeAdab 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾