🏴شب پنجم...
#عبدالله_بن_حسن
هنگام مردتر شدنم بود آمدم
جای زره، لباس تنم بود آمدم
دستم سپر برای تو، ای بی سپرترین
گردد فدای تو نفسم، ای عموترین
ای از عطش بریده نفس، خون جگرترین
کن دیده باز بروی من، ای مُحتضرترین
بوی حسن گرفته فضا، روی سینهات
وقتی که دوخته تیر مرا، روی سینهات
#نسیم_آرامش
@nasimearamesh99