گاهی باید چشم ها را بست ، باید خیال کرد؛ در خیالم با پای برهنه بین الحرمین را قدم میزنم می آیم درست روبروی گنبد همانجا که پرچمت تکان میخورد همانجا که به زائرانت نگاه میکنی و لبخند میزنی، می ایستم و سلام میدهم. در خیالم همیشه بوده ای همیشه هستی ارباب مهربانم....