مرا چون سیب کالی خواستی نقش زمین باشم شبیه بچه آهویی ،گرفتار کمین باشم خدا می خواهدم اما تو و بابا نمی خواهید که من هم اشرف مخلوق رب العالمین باشم در عالم ،گرچه پرچم های بسیاری است حق می خواست که زیر پرچم مولا امیر المومنین باشم تو دستم را رها کردی گرفتم دست زهرا(س) را دلم قرص است تا وقتی که با حبل المتین باشم خدا می خواست شاید مثل تهرانی مقدم ها درخت سربلندی در دل این سرزمین باشم و یا چون حاج قاسم در دفاع از حق مظلومان تمام عمر در میدان یلی مرد آفرین باشم و شاید روزی من بوده روزی با تو و بابا میان خیل زائرهای پاک اربعین باشم میان خیل زائرها و زیر پرچم هیأت یکی از سینه زنهایش یکی از ذاکرین باشم خدا که نه...تو می خواهی شبیه محسن زهرا(س) میان خیل جانبازان حق کوچکترین باشم به ضرب پای قنفذ ؟...نه..به دستان تو و بابا گلی پژمرده و افتاده در میدان مین باشم چه فرقی می کنی با حرمله وقتی که می خواهی که من قنداقه ای خونین و خاکستر نشین باشم مرضیه براتی ۱۹ تیر ۱۴۰۲ بحنورد