هدایت شده از ازدحام عشق
از چادر آمد بیرون و دید ظهر شده است. آنقدر غرق خواب بود که با پای برهنه رفت میان شن‌های ساحل. شن‌های ساحل مثل بیکینگ پودر نرم بودند. پاهایش تا روی انگشت‌ها می‌رفت توی شن. شن‌ها می‌رفتند لای انگشت‌هاش. گرمایی که داشتند را می‌دادند به پوستش. آنقدر خوشش می‌آمد که با لبخند ملیحی رو به ساحل نفس می‌کشید و درونش می‌لرزید. مثل وقت‌هایی که آهنگ مورد علاقه‌اش را گوش می‌داد و موهای تنش سیخ می‌شد. 🖋♣️ @ezdehameeshgh