. ڪَفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر ڪَفتم آرے ، خود نمی‌دانی ڪـه زیبایی چقدر..! ‌ در میان دوستداران تا غریبم دید ڪَـفت: دوره‌ڪَرد آشنا! دور و بر مایی چقدر....! ‌ اے دل ؏ـاشق ڪـه پاے انتظارش سوختی هیچڪـس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر... ‌ ؏ـاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت دل نمی‌بندے ولی محبوب دلهایی چقدر ‌ آتش دورے مرا سوزاند، اے روز وصال بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر...