این کاسه ی صبرم دگر لبریز شد آقا کجاست؟ این بهار زندگی پاییز شد آقا کجاست؟ سالها دنبال ذکری خاص گشتیم آخرش... ...بهر بیماری ما تجویز شد: «آقا کجاست؟» بُرده داغ هجر او من را به کنج خانه ام کار من از این و آن پرهیز شد آقا کجاست؟ آنکسی که لطف او بر این دلم تابید و بعد... ...با نگاهش بنده ی ناچیز شد آقا ، کجاست؟؟ عصر غیبت در قنوت وتر جای ذکرها بر لب هر عاشق شب خیز شد : «آقا کجاست؟» عده ای در آخر هفته پیِ خوشحالی اند جمعه ها برما چه حزن انگیز شد ، آقا کجاست؟ بسکه دم از او زدم این دل گرفته بوی او سر درِ ویرانِ دل، آویز شد : «آقا کجاست؟» مثل او وقتی که خواندم روضه ی شیب الخضیب این زمینِ قلب ، حاصلخیز شد، آقا کجاست؟ تا که زهرا پشت در فرمود مهدی جان بیا ذکر دیوار و در و قرنیز شد :آقا کجاست؟