. بی خبر باشی تو از اسرار دنیا تا بکی؟ اینچنین در گیرو دار مال و مأوا تا بکی؟ یک دو روزی کام دنیا شد به کامت چون به دهر غافلی رفتند و یارانت تو تنها تا به کی ؟ عمر چون شمعی بسوزد کم شود هر دم از آن چشم خود بر بستی و در بند دنیا تا به کی؟ سر به سر دنیا اگر گردد برایت چون شکر آخرش تلخ و تو درمانده ز معنا تا به کی؟ باطن زیبا شده از بهر یوسف افتخار فخر تو باشد بگواز روی زیبا تابه کی؟ کو سلیمان نبی و آن همه شوکت کجاست عاقلا عبرت نمیگیری از آنها تا به کی؟ این جهان مهمانسرا و هست بشر مهمان او دل سپردیم و نداریم ترس فردا تا به کی ؟ هر عمل دارد جزایی نزد حق روز جزا گر مسلمانیم چرا نیست خوف عقبا تا به کی ؟ روز محشر پرده از اعمال ما گیرد خدا شرم نداری تو چرا از روی مولا تا به کی؟ گر بخواهی یا نخواهی عاقبت جز مرگ نیست توشهٔ راهت نمیسازی مهیا تا به کی ؟ هر که را پیمانه پرشد میرود سوی بقا غرّه گشتی تو دراین گنبد مینا تا به کی ؟ لخت و عریان آمدی و همچنان هم میروی نیستی در فکر رفتن مرد دانا تا به کی ؟ هر سبک باری رسد راحت به مقصد ای عزیز بار سنگین بسته ای از معصیت ها تا به کی؟ دست ما خالی و چشمی پر ز اشک التجا فرصتت کم میکنی امروز و فردا تا به کی ؟ هر کسی نوعی در اینجا امتهان گردد (صفا) امتهان سخت و تو فکر عیش دنیا تا به کی ؟ @emame3vom شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی .