🎶📚 🎶📚 کمی از کتابــ نویسنده: یه دفعه چشـمم به یه اتوبوس افتاد که جلوی روی همه اومد و صافــ وایـساد توی ایستگاه. راننده اتوبوس رو خامــوش کرد و سوت زنان از اتوبوس پیــاده شد. رفتـم جلو، سلام کردم و گفتم: "عذر می خوام. امروز اتوبوس نیستــ" گفت: "نه، امروز اعــتصابه" دوست داشتم بدونم اعتصابــ برای چیه؛ به خصوص که داشتم متضـرر می شدم و ناخواسته در زنجیره نتایج اعتصابــ دخیل شده بودم. گفتم: "ببخشید ... می شه بدونم برای چی راننده ها اعتصــاب کردند؟" راننده اتوبوس یه نگاهی به من انداخت و گفت: "این یه موضـوع ملّیه. به خارجیا ارتباطی نداره." (آفرین ورپریده! از این حس ملی گرایی ات خیلی خوشم اومد بی تربیت) خب، دیگه چی باید می گفتم؟ هیچی! اما واقعا این حس دوگانه ای که توی پرانتز نوشتــم سراغم اومد. اگرچه جواب بی ادبانه ای بود، آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصــن می کنه وقتی مقابل یه خارجی قرار می گیره بهش حق نمی ده که بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشـه. واقعا از این کارش خیلی خوشم اومد. من اگه جای رئیس اش بودم حتما تشــویق اش می کردم. 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️