🎶📚
#نوای_کتاب 🎶📚
🔷
#حکایت : دعای خران
حکایت نمودهاند که در روزگاران قدیم، الاغهای دِه، از پالاندوزشان بسیار ناراضی بودند.
زیرا پالانی که برایشان میدوخت پشتشان را زخمی میکرد. در نهایت تصمیم گرفتند که جایی جمع شوند و دعایی بکنند تا شاید پالان دوز دیگری به دهشان بیاید.
از آنجا که دل صاف و سادهای داشتند، دعاهایشان قبول درگاه آمد و پالاندوزی جدید وارد دهشان گشت... اما چه فایده که این پالاندوز هم لنگه همان پالان دوز سابق... نه تنها پالان راحتی بر تن خرها نمیدوخت، بلکه از مواد اولیه پالانها نیز کم میگذاشت و اینبار نه تنها پشتشان زخمی میشد، بلکه به جای دیگرشان نیز فشار میآمد. باز هم تصمیم گرفتند که جمع شوند و برای آمدن پالاندوز جدید دعایی بکنند.
این دفعه نیز به لطف دل پاک و بیغل و غششان، دعایشان مقبول گردید و پالاندوز جدید هم آمد، اما صد افسوس، و چه فایده.... این یکی به غیر از دوخت بد و دزدی از مواد اولیهٔ پالانها، از صاحبان خرها خواسته بود که خرها را در گرسنگی نگهدارد تا شاید پالانها به تنشان اندازه شود.
اینبار نه تنها پالانشان راحت نبود و پشتشان همچنان زخمی، بلکه دلسوخته و از کرده پشیمان، که چرا قدر همان پالان دوز اولی را ندانسته و ناشکری کرده بودند... خلاصه .... هی جمع شدند و هی دعا کردند و این پالاندوز آمد و آن پالاندوز رفت.
اما زخم پشتشان خوب نشد که هیچ بدتر هم شد.
تا اینکه تصمیم گرفتند جمع شوند و این بار نه برای رهایی از پالان دوز بلکه برای رهایی از خریت خود دعایی بکنند!!
🌸☘️
@navaye_ketab 🌸☘️