هدایت شده از پرواز با نماز؛ قصه نماز شهدا
2 بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم نوجوان عزیز! سلام یه سوال : اگر بخوای کارِ خوبی انجام بدی ولی دوست های تو مسخره کنند! تیکه بندازن چه می کنی؟ اون کارت رو ادامه میدی؟ مثلاً بخوای نماز بخونی ؛ بگن اِیول، بابا دمت گرم، بچه مثبت! تَقَبَّلَ اللّه، شیخ شدی؟ یه داستان بگم : قبلِ انقلاب بود زمان طاغوت. در دبیرستان نظامی کرمان، یه خبرمثل بمب ترکید. گفتند شنیدید مهدی کازرونی رفته سالن اجتماعات دبیرستان نماز خونده! تازه بعد از نماز قرآنش رو باز کرده، چند دقیقه قرآن خونده! باور شون نمی شد، کسی جرأت نداشت تو مدرسه علوی نماز بخونه. اما مهدی با بقیه فرق می کرد. مهدی خط شکن بود. توی قرآن خوانده بود : «وَ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ» هیچ پیغمبری نیامد مگر این که مسخره اش کردند. بهش تیکه انداختند، اما همه شون مقاومت کردند خم به ابرو نیاوردند. مهدی کازرونی کارش رو ادامه داد. یک روز، دو روز، یک هفته، دو هفته، این کار رو ادامه داد. یواش یواش بچه های دیگه هم جرأت پیدا کردن و اومدن تو سالن اجتماعات اهل نماز شدند. بی جهت نبود حاج قاسم سلیمانی، شهید حاج مهدی کازرونی رو دوستش داشت. عاشقش بود. می گفت کلیدِ لشکر ما حاج مهدی. می گفت : ذرّه ای ترس تو وجود ایشون نیست. وقتی می خواست پستهای لشکر ۴۱ ثارَ اللّه رو بچیند حاج مهدی کازرونی رو کرد فرمانده طرح و عملیات خودش. مثل شهید مهدی کازرونی خط شکن باشیم. https://eitaa.com/joinchat/86180241Cccc9d32b6e @navb110