سلام... یادمه چند سال پیش داداش کوچیکم داشت کلیپ کارگرایی رو که سر تا پا سیاه و ذغالی شده بودن رو می‌دید... و تعجب می‌کرد از اون همه خشم... کارگرا می‌پریدن رو ماشین رئیس‌جمهور و از عصبانیت به ماشین لگد می‌زدن... یادم نمی‌ره که یه روز گوشیامون پر شده بود از عکسای کسایی که حقوق نجومی گرفته بودن و این جمله معروف شد: سهمشون رو از سفره انقلاب برداشتن! کارخونه‌های بزرگی داشت نابود می‌شد و مام هاج و واج تماشا می‌کردیم و می‌گفتیم مگه می‌شه؟ دیدنِ اعتراضات کارگرای سطح کشور مثل هپکو که چند ماه حقوق نگرفته بودن، دل آدمو خون می‌کرد... یادمه این کرونای لعنتی که اومده بود، امان نمی‌داد و کشته‌هامون به روزی ۷۰۰ نفر رسیده بود... نمی‌دونستیم چرا واکسن نداریم. می‌گفتن چون FATF رو نپذیرفتیم، واکسن بی واکسن! مام نمی‌دونستیم جریان چیه... یه بار یه عکس پخش شد که وزیر خارجه‌مون جلوی یه مسئول کشور عربی زانو زده بود... واقعا تحملش برامون سخت بود... هرچی باشه، بالأخره وزیر کشورمون بود... وقتی مردم داشتن زیر بار فشار اقتصادی له می‌شدن، هر روز خبر میومد که برادر رئیس‌جمهور... برادر معاون رئیس‌جمهور... دختر وزیر... و کی و کی پولای مملکت رو دارن بالا می‌کشن... هر چند وقت یه بارم عکسای محله‌های خونه‌های وزیرا نشون داده می‌شد که ماها حتی خوابشم نمی‌تونستیم ببینیم... از اون طرف وقتی به مردم ۴۵ هزار تومن یارانه داده می‌شد، کلی منت سرشون گذاشته می‌شد و اعلام می‌شد که شب مصیبت ما، شب‌هاییه که می‌خوایم یارانه‌های ماهانه رو بدیم... یه جمله‌هایی مثل "من خودمم صبح جمعه فهمیدم"... "فیزیوتراپی نمی‌خواد، خودت دست و پاتو بمال خوب می‌شی"... "افتخار می‌کنم که حتی یه خونه هم تو این چند سال نساختیم"... و جملاتی مثل این، نمک‌هایی بودن که همیشه رو زخم‌هامون پاشیده می‌شد...