🕊 عیــارمعـــرفت🕊
#داستان_های_نماز (۲) 💠نماز حقيقي 🔹در وقت نماز، رنگ چهره‌اش دگرگون مي‌شد. گويي آسمان را بر دوش او گ
(۳) 💠ريسمان نماز افسوس مي‌خورد كه نابينا است. ـ كاش چشم داشتم. نه براي اينكه زمين و آسمان و گل و سبزه رو ببينم؛ براي اينكه بتوانم هر روز در نماز پيامبر(ص) شركت كنم. كاش حداقل، يكي را داشتم كه دستم را مي‌گرفت و به مسجد مي‌برد. خوش به حال كساني كه چشم دارند و هر وقت دلشان بخواهد، به مسجد مي‌روند. روزي پيامبر(ص) مرد نابينا را ديد. مرد نابينا از آرزوي خود گفت و اينكه دوست دارد هر روز در نماز جماعت شركت كند. گفت: هيچ كس را ندارم كه دستم را بگيرد و براي نماز، به مسجد بياورد. پيامبر(ص) فرمود: از خانة تو تا مسجد، راه درازي نيست. بگو طنابي از خانه‌‌ات تا مسجد بكشند. هر وقت خواستي به مسجد بيايي، آن طناب را بگير و بيا. پس از آن، نمازي نبود كه از آن مرد روشن‌دل فوت شود. (1) (1)تهذيب الاحكام، ج 2، ص 266. 🌤 🆔@naze_eshgh✍ ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈