درد و دل های من فروان است بگذریم از شما چه پنهان است پیش تو هر کسی که مهمان است درد هایش نگفته درمان است پسری کور گنبدت را دید دختری کر صدات را فهمید با چه نازی در آسمان چرخید کفتری که به روی ایوان ست بسته ام دل به مهر تو تنها جز تو من را کسی نشد مولا شمسِ تبریز مالِ مولانا شمس من ساکن خراسان است نور تو می درد سیاهی را نچشم طعمِ بی پناهی را بر سرش کرده تاج شاهی را هر کسی که گدای سلطان است باز هم آمدم پناهم ده زائر مشهدم پناهم ده من اگر چه بدم پناهم ده دلم از کرده اش پشیمان است در حرم تا که آب نوشیدم لب خشک حسین را دیدم مردم از شرم تا که فهمیدم گفته مقتل ذبیح العطشان است خویش را باز سینه زن کردم یاد ارباب بی کفن کردم من نوکر سیاه تن کردم شاه عالم به خاک عریان است @nazre_abro