‌➕️ شهیدِ کاپشن صورتی! ‌ ◾️ نمی‌خواستیم بین و فاصله زیادی بیفتد، قرار بود امروز بچه‌های گزارش را آماده کنند. به زهرا سادات پیام دادم که "از گزارش چخبر؟" تماس گرفت. صدایش سرتاسر بغض بود و از کلماتش غم می‌بارید. به من گفت: "اینجا نیستی که حال و هوا رو بفهمی، حال همه داغونه، صحنه و صدای انفجار و حادثه انگار دائما چلوی چشممونه، حال چندتا از بچه‌ها تو تشییع شهدا بد شد، هیچ کس وضعیت خوبی نداره..." چندجایی بغض مانع ادای کلماتش شد. از خودم خجالت کشیدم که در این شرایط به دنبال و و متن بودم. از او تشکر و عذرخواهی کردم و خداحافظی. ‌قرار بود برای این کار گرافیکی زیبای بچه‌ها هم متنی آماده کنیم، با خودم فکر کردم چه متنی بهتر از این روایت زنده که بچه‌های کرمان آن را یادآوری کردند؟ حالا که بغض در گلویمان گیر کرده و داغ‌دیده‌ایم و کودکان و جوان‌هایمان پرپر شده‌اند، قلب‌مان نزدیک تر شده به آن مادر فل.سطینی، به آن مادر کابلی، به آن مادر یم.نی. رسالت شهید همین است که ما را از لایه‌های سطحی و روزمره زندگی‌مان جدا کند، دستمان را بگیرد و کمک‌مان کند که به لایه‌های عمیق فراموش شده و آرمان‌های خاک خورده بیندیشیم و در میان این دویدن های بی حاصل فرصت تامل پیدا کنیم. حتی اگر آن شهید، آن دخترک دوساله کاپشن صورتی با گوشواره‌های قلبی باشد... ‌ 📌 با تشکر از هنرمندِ زحمتکش این اثر خانم فاطمه نوفرستی ‌‌ | | | | | | | | | | | | | ‌‌‌ @nedaschool_ir