#ترس 5
با کلافگی گفت_ عزیزم من که بهت گفتم پدر شوهرت هیچ وقت همچین کاری نمیکنه .
ابوالفضل برمیگرده نهایتش دو سه روز اونجا بمونه پسرت بدون مادرش نمیتونه. من مطمئنم عزیزم الانم پاشو خودتو جمع و جور کن این چه قیافهایه که به خودت گرفتی.
اشکایی که توی صورتم جمع شده بود رو پاک کردم و به فکر فرو رفتم .
بازم به روزی فکر کردم که خبر مرگ مهدی رو برام آوردند و گفتند توی تصادف فوت شده ۵ سال از اون زمان گذشت اما من هنوز نتونستم به هیچ مرد دیگهای فکر کنم.
سال گذشت و علی رغم اصرارهای این و اون بر ازدواجم حاضی نشدم حتی یه خواستگار به این خونه بیاد .
ادامه دارد.
کپی حرام.