🌷 نکته تفسیری صفحه ۴۱۹🌷
جنگ احزاب:
این آیه و شانزده آیه ی بعد، در باره ی جنگ احزاب سخن می گوید؛ جنگی نابرابر و بسیار دشوار که به امداد الهی و رشادت مسلمانان راستین، به ویژه دلاوری امیر مؤمنان علی علیه السلام، در کمال ناباوریِ کافران، به نفع مسلمانان تمام شد و یکی از برگ های زرّین تاریخ اسلام به حساب می آید. ماجرا از این قرار بود که در سال چهارم هجری ، گروهی از یهودیان مدینه نزد مشرکان مکّه رفتند و آنان را به جنگ با مسلمانان تشویق کردند و قول دادند که تا آخرین نفس در کنارشان بایستند. سپس سراغ برخی قبایل مشرک دیگر رفتند و آنان را نیز به جنگ با اسلام دعوت کردند. این قبایل نیز از هم پیمانان خود خواستند که برای جنگ با مسلمانان، به مدینه لشکرکشی کنند.
در نتیجه ی این پیمان شوم، گروه های مختلف مشرکان(احزاب) با لشکری ده هزارنفره به سوی مدینه حرکت کردند تا کار اسلام را یکـسره کنند و مدینه را غارت کرده، نور خدا را خاموش کنند. این در حالی بود که لشکر مسلمانان تنها از سه هزار مرد جنگی برخوردار بود. هنگامی که این خبر به مدینه رسید، به فرمان پیامبر(ص) ، مسلمانان با هم مشورت کردند و بنا بر پیشنهاد نیکوی سلمان فارسی، مقرّر شد که دور مدینه خندقی حفر شود تا مشـرکان به راحت نتوانند پا به شهر بگذارند. از این رو این جنگ به «خندق» نیز معروف است. هنگامی که مشرکان به مدینه رسیدند، ترس عجیبی در دل های مردم ـ به ویژه افراد سست ایمان ـ ایجاد شد. در این زمان، منافقان دست به کار شدند و با تضعیف روحیه ی مسلمانان تلاش کردند لشکر اسلام و مردم مدینه را از داخل متلاشی کنند. گروهی از آنان، به بهانه ی دروغین بی حفاظ بودن خانه هایشان، از پیامبر اجازه ی ترک جهاد گرفتند و پا به فرار گذاشتند، و گروهی نیز در میان مردم چنین زمزمه کردند که وعده های خدا و پیامبرش جز دروغ نیست! ترس عمومی به بالاترین حد خود رسیده بود. به فرموده ی قرآن، چشم ها از وحشت خیره مانده و جان ها به گلو رسیده بود. برخی از مسلمانان، به خدا و وعده های او شک کردند و به تزلزل و اضطراب شدیدی افتادند و به امتحانی بسیار سخت مبتلا شدند. عدّه ای از مشرکان تلاش کردند از خندق عبور کنند؛ ولی ناکام ماندند. عاقبت یکی از افراد جنگاور لشکر مشرکان به نام «عَمْرو بن عَبدوَد» با اسب خود از خندق پرید و به لشکر مسلمانان نزدیک شد و شروع به رجزخوانی و مبارزه طلبی کرد. هیچ یک از مسلمانان حاضر نشد با عمرو روبه رو شود؛ جز شیرمرد لشکر اسلام، علی علیه السلام. آن حضرت با شجاعتِ تمام به مبارزه با عمرو شتافت و پس از جنگی نمایان، او را شکست داد و به دوزخ روانه کرد. علاوه بر این شکستِ کاری، به فرمان خدا، توفانی در لشکر مشـرکان وزیدن گرفت و خیمه و اسباب و وسایل آنان را در هم کوبید، و فرشتگانی نیز از سوی خدا مأمور شدند تا دلهای مسلمانان را گرم و محکم، و دل های کافران را خالی و پر از ترس کنند. با دست به دست دادن این پیشامدها، کافران به کلی از پیروزی مأیوس شدند و با ترس و خفّت و خواری به سرزمین های خود بازگشتند .