🌷 نکته تفسیری صفحه ۴۳۰🌷
قوم سبأ:
قرن ها پیش، در جنوب شبه جزیره ی حجاز (عربستان کنونی) و در سرزمین یمن، قومی به نام «سبأ» زندگی می کرد. سبأ در اصل نام جدّ بزرگ اعراب یمن بوده است. آنجا سرزمینی پهناور با خاکی حاصل خیز بود؛ ولی از آب رودخانه هایش بهره برداری مناسبی نمی شد و آب های جاری، در دشت ها به هدر می رفت. پس از چندی، مردم باهوش آن سرزمین به فکرِ استفاده از این آب ها افتادند و سدهای زیادی در نقاط حساس وطن خود ساختند که از همه مهم تر، سد «مَآرِب» بود. آن سد، آب بسیار زیادی در پشت خود ذخیره کرده، و به برکت آن، باغ ها و کشتزارهای فراوانی احداث شده و به بهره برداری رسیده بود؛ به ویژه در دو طرف رودخانه ای که به سد می رسید، باغ هایی بسیار سبز و خرّم و پرمحصول پدید آمده بود. علاوه بر این، به لطف خدا، راه های مسافرتی آنان به شهرهای حاصل خیز و پربرکت اطرافشان کاملاً امن بود؛ چراکه در طول راه، آبادی هایی با فاصله های کوتاه و نزدیک به هم قرار داشت و یک مسافر بدون ترس و سلاح، همچنین بی نیاز از داشتن آذوقه ی غذایی زیاد می توانست در هر زمان از شبانه روز به مسافرت رود و در هر آبادی که بخواهد، استراحت کند.
آری، نعمت های خدا آنان را از آسمان و زمین احاطه کرده بود؛ ولی متأسفانه آنان به جای شکرگزاری، راه ناسپاسی را پیش گرفتند و خدا را به فراموشی سپردند و به کفران نعمت و فخرفروشی و ظلم و گناه رو کردند. حتّی قشر ثروتمند آن قوم که از دارایی های فراوان خویش سرمست شده بودند، از خدا تقاضای ابلهانه ای کردند؛ آنان تقاضا کردند که آبادی هایی را که در راه های مسافرتی آنان قرار داشت، به بیابان هایی خشک تبدیل کند تا افراد کم درآمد دیگر نتوانند به راحت سفر کنند، و مسافرت، مخصوص کسانی شود که ثروت فراوانی دارند و می توانند در مسیری طولانی، از خود محافظت کنند و ذخیره ی غذایی زیادی با خود ببرند. تداوم این ناسپاسی ها، صبر خدا را لبریز کرد، و به فرمان او، چند موش صحرایی سراغ دیواره ی سدّ مَآرب رفتند و آن سدّ خاکی را از درون سست کردند. ناگهان باران شدیدی بارید و سیلاب عظیمی حرکت کرد و دیواره ی سد را ـ که دیگر توان تحمّل آن فشار را نداشت ـ در هم شکست و آب فراوان سد غرّشکنان بیرون ریخت و تمام آبادی ها، باغ ها، کشتزارها، زراعت ها و چهارپایان آن سرزمین را نابود کرد. آن قصرها و خانه های باشکوه، به ویرانه ای تبدیل شد و از آن سرزمین خرّم، صحرایی خشک و بی آب و علف بر جا ماند. آری، خدا برای قدرت نمایی و درهم پیچیدن پرونده ی گردن کشان، به اسباب پیچیده و مهیب نیاز ندارد و تمدّن عظیمی را با چند موش بر باد می دهد تا انسان ها به قدرت خداداد خود مغرور نشوند.