می‌خوام زرتشتی بشم 😏 (قسمت پنجم) 📎 لینک قسمت چهارم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/1415 شب، چند دقیقه‌ای پیش خاله اینا نشستم؛ بعد به نازنین گفتم: «بیا بریم توی اون یکی اتاق! ازت سؤال دارم.» 😒 رفتیم توی اتاق، در رو بستم و شروع کردم: «امروز با خواهر دوستم رفته بودیم آتشکده! هرچی شماها در موردشون میگید، غلطه. خود موبد همه رو برام توضیح داد.» 😠 نازنین جا خورد: «چه جوری رفتی آتشکده؟!» 😳 گفتم: «حالا به اونش کاری نداشته باش. جواب من رو بده!» 😠 خندید. گفت: «جواب چی رو؟! خب اول سؤالت رو بپرس تا بعد، من جواب بدم!» 😁 🌸 @Negahynov دفترچه رو باز کردم و سؤال‌ها رو یکی یکی با جواب‌های موبد براش گفتم. گفتم: «خب، حالا فهمیدی سؤالا چیه؟ اصلاً من می‌خوام زرتشتی بشم! اینا هیچ چیز بدی توی دینشون ندارن! حالا اگه راست میگی، جواب بده. 😒 فقططططط جوابات از گات‌ها باشه. از جای دیگه قبول نیست.» 😤😡😠 نازنین خیلی آروم و با لبخند شروع کرد: «خب، سؤال اول در مورد این که آیین زرتشت، دین هست یا نه، بمونه برای آخر. فعلا بریم سراغ بقیه سؤالا. 😉 ببین تو هر سؤالی کردی، اون موبد فقط همین جواب رو داده: توی گات‌ها نیست. مال ایران باستان بوده. درسته❓» گفتم: «خب، آره. جوابش هم منطقیه.» 👌 🌸 @Negahynov گفت: «اول بریم سراغ ایران باستان...» گفتم: «نه! فقط گات‌ها!» ☝️ گفت: «باشه، از کتاب‌های زرتشتی شروع می‌کنم.» گفتم: «فقططططط گات‌ها» 😑 خندید؛ موبایلش رو برداشت؛ چند ثانیه بعد، یک فایل باز کرد و گفت: «خب، اینم از اوستا. بریم ببینیم توش چه خبره.» 😉 گفتم: «گات...ها» دو بخشه! 😎 بعد یه نگاه به قیافه نازنین کردم و گفتم: «خنده هم نداره!» 😐 سعی کرد خنده‌ش رو جمع کنه. گفت: «موبد بهت نگفته گات‌ها توی چه کتابیه؟» یه کم فکر کردم؛ اون لحظه تمرکز نداشتم. 😶 گفتم: «حالا مگه مهمه؟! تو فرض کن گفته... چه می‌دونم! فرض کن نگفته!... اصلاً مگه گات‌ها خودش کتاب نیست؟!» 🤔 نازنین دستم رو گرفت و گفت: «یه کم با دقت و تمرکز گوش کن ببین چی میگم. بعد اگر درست نبود، بگو درست نیست.» 😉 ادامه دارد... ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282