📖 داستان مریدان و شیخ فنا ... (قسمت پنجم) 📎لینک قسمت چهارم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/123 ایام سپری گردید و سه ماه به آخر رسید. به ناگاه سه تن از مریدان، حجره شیخ را دقّ‌الباب بنموده، داخل شدند: 🚪 😩 یکی بر ویــلچر، سواره و انگشت بر دهان یکی تیــک عصبی بگرفته و سر به دیوارْ زنان دیگری سکوت اختیار بنموده و آب از دیده روان چهارمی همچنان در هندوستان و دیگران مفقود و از انظار، نهان شیخ خونسرد و پشت چشم نازک کنان، بفرمود که ماجرای خویش حکایت کنید❗️ مریدان عرض بنمودند که ای شیخ! حکایت را رها کن که ما یکسره سؤال گشته‌ایم و ابهام و تناقض و عجز 😥 «استادِ تمام» در هر نفسی کرامتی آشکار بنمود و سرّی کتمان! و در هر گامی، ابهامی بر ما بیفزود! اجازَت فرمای که سؤالات غامض خویش پرسیم تا بلکه ما را دریچه‌ای گشایی به حکمتِ افعال پروفسور‼️ شیخ بفرمود: آنچه خواهید، بپرسید. ✅ 🌸 @Negahynov مریدان سخن از سر گرفته، بگفتند که: ⁉️ ای شیخ! سؤال نخست آنست که: چگونه «استادِ تمام» را عقیده‌ای به مهریه نباشد؛ ولی صبیّه‌ی (۱) خویش را به دو هزار و اندی سکه به زفاف داماد درآورد؟! 💰💰💰...💰 و ز دیگر سوی، همین «استادِ تمام» رفیق خویش را مشورت همی‌داد که چه طَرفی بندد و چه حیلتی سوار بنماید تا مگر مهریه‌ی زوجه‌ی خویش نپردازد! 😳 ⁉️ سؤال دوم آن‌که: ز چه روی، پروفسور بسی ز ایران دم همی‌زند؛ ولی در منزلش یک کالای ایرانی هم یافت نَه‌همی‌گردد؟! ⁉️ سومْ سؤال آن‌که: «استادِ تمام» ز چه روی چنین ریاضتی را بر خویش هموار سازد: عرب را دشمن همی‌دارد و بسیاری از اوقات، موسیقی‌اش عربی 🎵، غذاهای لاکچری‌اش عربی ... شیخ با چهره‌ای برافروخته بفرمود: ای وای بر شما و این فضاحت ادبیاتی ♂️ یا استوار و آراسته سخن گویید یا دیگر هیچ مگویید! 😑 مریدان دست و پای خویش جمع کرده، عذر تقصیر خواستند و پرسش از سر بگرفتند: بسیاری از اوقات، موسیقی‌اش عربی 🎶، غذای ... ... غذایش عربی ، سفر تفریحی‌اش به ساحل کشوری عربی 🏖، - رویمان به دیوار - حرکات موزونش نیز عربیست! 😵 🌸 @Negahynov 📝 ۱- دختر ادامه دارد ... ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282