🕊 همای رحمت 🕊
(قسمت سی و پنجم)
#داستان
📎لینک قسمت سی و چهارم:
🌸
https://eitaa.com/Negahynov/9376
حاجی: بعدا بقیه کارهارو هم میگم الان یک یا علی بگید و شروع کنیم که دیره و این کارها باید تا آخر هفته انجام بشه. جمعه اول ماه محرم هست، و ان شاءالله از روز جمعه مراسم رو شروع کنیم البته شب جمعه دعای کمیل داریم و از همون شب مراسم آقا رو شروع میکنیم.🥀
در حالی که همه ماسک زده بودیم، مشغول به کار شدیم و شروع به شستشوی فضا و درها و دیوار و حیاط مسجد کردیم. حدود یک ساعت به اذان مغرب مانده بود که کار تمام شد؛ 😌
حاجی سرویسهای بهداشتی را میشست و اجازه نداد کسی برای کمک، و یا به جای ایشان سرویسها را بشوید. بعد از اتمام کار حاجی از همه خواست که برویم خانه و یک دوش بگیریم و برای نماز ان شاءالله برگردیم.😊
🌸
@Negahynov
به خانه رفتم و لباسهایم را شستم، دوش گرفتم و برای نماز مغرب آماده شدم؛ به طرف مسجد میرفتم که حاج آقا را دیدم.👀
-حاجی یه سوال 😊
در حالی که لبخند میزد گفت:
بفرمایید حمید جان، شما سوال نکنید که من تعجب میکنم😉
لبخندی روی لبم آمد و پرسیدم:
چرا نذاشتید سرویسهای بهداشتی رو کسی دیگه بشوره یا کمکتون کنه⁉️
حاج آقا: راستش پیش خودم گفتم ممکن است بعضی دوستان بد دل باشند و توی رو دربایستی بخواهند سرویسهای بهداشتی رو بشویند،😉 بخاطر همین خودم قبول کردم و چون من بد دل نیستم، کسی هم از این بابت اذیت نشد.
🌸
@Negahynov
به فکر رفتم که چه آدم با ملاحظهای و به این همه تواضع این آدم قبطه خوردم. 🙁 به مسجد رسیدیم، بعد از اقامه نماز یکسری اقلام بود که مثل شبهای گذشته به چند منطقه سر زدیم.
شب وقتی به خانه برگشتیم حاج آقا گفت:
حمید جان صبح صندلیهارو میارن بقیه دوستان هم میان یه زحمت بکش به مادرتون بگو خونه ننه سلطان امروز تمییز شده⁉️ ضد عفونی کردن⁉️ الان آخر شب است و احتمالا بنده خدا ننه سلطان خواب است و بخاطر همین اگر زحمتی نیست از مادرتون سوال کن بهم اطلاع بده😊
#محرم
#کرونا
#صفر
#اسلام
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸
http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282