جمعیت × مصرف = نابودی زمین یک معادله ساده باعث نابودی زمین شده است: «جمعیت × مصرف = نابودی زمین». لذا هر چه بر جمعیت این کره خاکی اضافه شود با تغییر مستقیم در این معادله باعث نابودی زمین خواهیم شد. مصرف هم خود تابعی از الگوی مصرف است. الگویی که چیستی محصولات مصرفی، چرایی مصرف و چگونگی تحقق مصرف را نشان داده و در کل با افزایش و کاهش آن می‌توان به صورت مستقیم در این معادله تاثیر گذاشته و باعث نابودی یا جلوگیری از نابودی زمین شد. در یک نگاه کلی حیات یا فساد، دگرگونی و نابودی در زمین، بستگی به چگونگی بهره‌برداری انسان از زمین دارد. اگر بهره‌برداری از زمین بر پایۀ نفس و خواسته‌های نفسانی صورت پذیرد نتیجه‌ای جز فساد در پی نخواهد داشت. خواسته‌های پایان‌ناپذیری که عطش مصرف تا آخرین عنصر زمین را در خود به همراه دارد. فرهنگ غرب پایۀ اساسی‌اش را بر ارضاء این تمایلات قرار داده و از آن‌جا که خود را مالک و صاحب زمین می‌داند، خود را مجاز به هرگونه دخل و تصرفی در طبیعت می‌داند و در این تصرفات تنها به تمایلات نفسانی خود توجه دارد. به خلاف روشی که فرهنگ غرب برای پاسخ‌گویی به تمایلات نفسانی انسان دارد، دین اساس روش تربیتی خود را بر کنترل و مقید ساختن این تمایلات به قوانین الهی قرار داده است. ارضاء مدام تمایلات نفسانی در انسان موجب شده است تا به طور افسار گسیخته‌ای به طبیعت هجوم آورد و بدون در نظر گرفتن هرگونه مصلحتی به مصرف منابع زمین بپردازد. معضل مصرف گرایی با ارضاء کردن مدام نفس صورت نمی‌گیرد. چرا که نفس همواره به دنبال بیشتر است و هیچ‌گاه روی رضایت و آسایش را نخواهد دید. در مقابل، دین با تعریف مجدد انسان و مفاهیمی مانند فقر و غناء، رضایت و آسایش و... همچنین محدود کردن خواسته‌های نفسانی او سعی در مداوای سرطان مصرفی دارد که تنها برنامۀ غرب برای مواجهه با آن، قتل عام یک سوم از جمعیت زمین تحت عنوان سیاست‌های کنترل جمعیت است. برای مثال دین با تعریف صحیحی که از مفهوم ثروت و بی‌نیازی ارائه می‌کند، بدون اینکه خود را درگیر یک پروسۀ دائمی برای ارضاء امیال نفس بکند، ریشۀ حرص و زیاده خواهی را می‌خشکاند. دین پروسۀ تربیتی خود را برای انسان با تعریف ثروت و غناء حقیقی و ترسیم تصویری از مفهوم رزق شروع می‌کند. در نظر دین ثروت حالتی بیرونی نیست که با درهم و دلار به چنگ آید بلکه حالتی درونی است که صرفاً با قناعت به دست می‌آید. چرا که تا وقتی حرص بر انسان مستولی است به آرامشی که در تمام حیات زمینی خود به دنبال آن است نخواهد رسید. مسیری که نیاز دارد انسان آگاهی جدیدی از ساختمان وجودی خود، هدف و مسیرش در هستی پیدا کرده باشد و خود را صرفاً موجودی مصرف کننده نداند. دگرگون شدن تلقی ما از انسان منجر به دیگرگونی در نحوۀ مصرف ما خواهد شد.