☘ عاقبت خیانت در امانت☘ يكي از اقوام در مدح و ستايش اين سيد والامقام چنين مي‌گفت: روزي اين عالم فرزانه به منطقه طارم رفته بود. از آنجا كه در منطقه شناخته‌شده و شهره عام و خاص بوده، چند نفر به نيت برآورده شدن حاجتشان، چندين رأس گوسفند نذر مي‌كنند و به سيداحمد مي‌دهند. سيد در ميانه‌ي راه كه به روستاي چنارلق مي‌رسد، از فرط خستگي راه، گوسفندان را به چوپاني در صحرا مي‌سپارد تا اينكه روزهاي بعد، به دنبالشان بيايد. چوپان از حسن اعتماد سيد والامقام سوءاستفاده مي‌كند و به دوست همراهش مي‌گويد كه يكي از گوسفندان سيد را سر ببريم و استفاده كنيم و به ايشان بگوييم كه گرگ خورده است. همراه چوپان چندين بار نصيحت مي‌كند كه اين كار را نكنيم؛ ولي چوپان از نيت شيطاني خود دست برنمي‌دارد و شروع به سر بريدن حيوان زبان‌بسته مي‌كند. موقع سر بريدن حيوان، طوفاني شروع مي‌شود. گوسفند به صورت نيمه‌بريده از دست چوپان فرار مي‌كند. چون چوپان در اطراف براي درست كردن چاي، آتش درست كرده بود، ناگهان تمام صحرا آتش مي‌گيرد و فوران آتش آنقدر بوده كه تمامي گله به وحشت مي‌افتند و پا به فرار مي‌گذارند. بالاخره بعد از چندين ساعت تلاش، چوپان با كمك دوست ديگرش، آتش را خاموش مي‌كنند. ☺️👌 @Neveshtehaidel