1. مراد ما از حجّت (یا حجّت‌گرایی، یا حجّیّت) در مقابل واقع‌گرایی است؛ یعنی: در جایی که به دنبال حجّت هستیم، یعنی چیزی که: الف. سعی می‌کند ما را به واقع برساند. ب. سزاوار است طرفین بر آن اعتماد کنند. در این صورت شاگردی که می‌خواهد تحقیقی بنویسد، اگر بگوید: «من قطع دارم ارسطو و افلاطون این طور گفته‌اند»، نه استادش از او قبول می‌کند و نه او می‌تواند استاد را قانع کند. همچنین اگر کسی بگوید: «من قطع دارم که مثلاً مرض قند عامل فلان مرض است»، این قطع به درد نمی‌خورد؛ چراکه این یک ضوابط خاصّ علمی و نیاز به تجربه‌های مختلف دارد؛ چون در هر تجربه‌ای ممکن است برخی از عواملی را که مؤثّر باشند حذف ‌کنند و بعد از حذف عوامل متعدّد و بعد از تجربه‌های متعدّد به این نتیجه برسند که منشأ مرض این بوده؛ يعنی: عوامل دیگر در این کار مؤثّر نبوده‌اند. این معنای واقع‌گرایی است و حجّیّت در اين جا معنا ندارد. عرض کردیم: مباحث حجّیّت در مباحث علوم اعتباری می‌آید و مرادمان هم قوانین و اعتبارات قانونی است. در جامعۀ بشری به‌طور کلّی ـ به‌استثنای جامعه‌های خاص ـ برای رفع مشکلات جامعه، هر جا که یک منشأ اعتبار قانونی هست ـ ولو بین پدر و پسر، و لازم نیست حتماً پای دولت در کار باشد ـ روی قطع اعتماد می‌کنند. فقط بحث سر این است که آیا به‌مجرّد این‌که قطع پیدا کرد کافی است، یا باید اسباب تولید قطع خود را هم بگوید؟ ما معتقدیم آن را هم باید بگوید، اما امثال شیخ می‌گویند: همین که می‌گوید: «قطع پیدا کردم»، کافی است. مرحوم شیخ می‌گویند: «اگر مبادیش هم درست نباشد، قطع دارد»، که حرف عجيبی است و تصادفاً قطع برای افراد ساده‌لوح بهتر پیدا می‌شود تا افراد عاقل و برای افرادی که مبادی علمیشان ضعیف است حصول قطع خیلی زیاد است. یک مقلّد در رسالۀ مجتهدش بیش‌تر قطع به حكم دارد تا خود مجتهد در آنچه که نوشته. خلاصه این‌که باید برای حصول قطع شواهدی را ارائه دهد که لااقل 90% آن شواهد پیش عقلا صحیح و قابل اعتماد باشند و 10% هم مربوط به شخصیّت خودش است؛ چون دیگر نمی‌توانیم شخصیّت افراد را خیلی جرح و تعدیل کنیم. 2. بحث حجّیّت طوری که الآن ظواهر کلام شیخ هست، اختصاص به قطع اصطلاحی ندارد. سه عنوان وجود دارد که بحث حجّیّت به این معنا در آن می‌آيد: قطع، اطمینان (سکون نفس)، علم عرفی (وضوح، که چیزی واضح باشد، نه این‌که احتمال مخالف در آن نباشد). ما در اصول می‌خواهیم اثبات کنیم که این 3 حجّیّت دارند. حال اگر حجّیّت این 3 با شرايط اینها ثابت باشد، حجّیّتی است که غالباً در زمینۀ اجتماعی در بین عقلا هست؛ یعنی: ممکن است در یک جامعه‌ یا یک پدری با فرزندانش این طور نداشته باشد، امّا به‌طور متعارف این هست. ( حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی الموسوی حفظه الله ، خارج اصول فقه ، ۱۳۹۰/۱/۲۰ ) واقع‌گرایی با حجت‌گرایی حجیت به اموری دیگر غیر از قطع