.
هرچقدر من میخواهم به تمرینهای نویسندگی خلاق دل بدهم و با نگاه مثبت به این دوره نگاه کنم، باز یک جای قضیه میلنگد. اصلا بگذارید ماجرا را تعریف کنم و شما قضاوت کنید که ایراد از من است، یا محتوای این دوره.
در صوت آموزشی هفته اول، استاد جوان آراسته میگویند که سعی کنید چیزها را خوب ببینید، خوب لمس کنید و دقت کنید در پیرامون خود.
خب با این شرایط اینکه من خواستم خوب میّت محترم را ببینم و حتی سیبیل آن مرحوم را لمس کنم، ایراد من است یا محتوای دوره؟ خب پس چه کسی باید جوابگوی برخورد زشت و زننده خانواده متوفی با بنده باشد؟ خدا رحم کرد شناسنامه همراهم بود؛ وگرنه زن و بچه مرحوم به این سادگی ول کن من نبودند و فکر میکردند با مرحوم سر و سرّی دارم و بوی ارثیه به دماغم خورده.
یا باور بفرمایید اگر تاکید آقای جوان مبنی بر اینکه «از سوال کردن از آدمها نترسید!» نبود، عمرا از آقای غسالخانه نمیپرسیدم که شما حقوق ثابت دارید یا اینکه به ازای هر میّتی که میشورید، دستمزد دریافت میکنید؟
توی این عکس هم برگه تحویل میت را مشاهده میکنید؛ مردم پس از اینکه میّتشان را تحویل میگیرند، اینجا امضا میکنند که اینجانب فلانی، جنازه فلانی را تحویل گرفتم. میخواستم برای تکمیل بخش «احساس» در این تمرین، از این آقا بپرسم که حسی دارید که پدرتان فوت شده، که خیلی خوشش نیامد؛ و من فهمیدم که مردم هیچ درکی از نویسندگی خلاق ندارند. آن وقت میگویند چرا اوضاع ادبیات و سینمای کشور خراب است. خب خودتان همراهی نمیکنید دیگر.
تمرین را برای استادیارم فرستادم. دعا برایم فوت کنید که اینبار خوشش بیاید!
#نویسندگی_خلاق
.