جنازه ای که زنده شد❗️ حاج حسین گنابادی یکی نیروهای بهشت زهرا می گوید: سالها در غسالخانه مشغول به کار بودم تا اینکه روزی برای غسل جنازه ی مردی میان سال از اهالی روستای زرین دشت در اطراف تهران، من به همراه دوستم راهی غسالخانه شدیم... پسر و دختر میت به همراه ما داخل غسالخانه بودند و به شدت گریه می کردند... لباس سفید به تن کرده و ماسک زدیم و طبق عادت همیشگی شروع کردیم به لخت کردن میت و خواباندنش روی سکو.. آب را باز کردم و روی سینه اش ریختم، فشار آب بالا بود، برگشتم تا فشار آب رو کم کنم... که صدای فریاد وحشتناکی همه جای غسالخانه را پر کرد، به طوری که ترس تمام وجودم را فرا گرفت و قلبم به شدت شروع به زدن کرد... جرات برگشتن و نگاه کردن را نداشتن، در حدود ۳۰ سالی که در غسالخانه کار کرده بودم تا به امروز اینقدر وحشت نکرده بودم، صدایی در گوشم زمزمه میکرد، گنابادی... گنابادی....! صدای جیغ چنان مرا ترسانده بود که چیزی متوجه نمی شدم تا اینکه دستی از پشت بر شانه ام نشست...! 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1103560716Ca3f70aba9b