خصیصهٔ دیگر ایشان این بود که نسبت به والدین تأدّب و تواضع و فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشتند؛ خیلی زیاد که از عرف خارج است؛ بهخصوص نسبت به پدر بزرگوارشان. عجیب بود. آنها هم حتماً اثر وضعی دارد و پیدا بود که حقتعالی تعبیر همان خواب را برای ایشان تقدیر کردهاست و باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند.
ایشان قم هم که مشرف شد، از جمله درس مرحوم آقای حائری که میرفتند، کمال دقت را داشتند و کار میکردند. بهخصوص درس خارج مرحوم آقای حائری که خارج دقیقی بود و خارج مکاسب بود. اگر کسی مانند آقا سلاماللهعلیه شش ماه درس ایشان میرفت، کافی بود تا روش استنباط و تلاش و کار و کوشش در فقه و مبادی فقه را کاملاً بیاموزد. من معتقدم که اینگونه است و شاید سایر ارادتمندان ایشان اطلاع نداشته باشند و خود ایشان هم شاید اطلاع نداشته باشند که خدا این دریافت را به من لطف کرده است.
آنچه که من در ایشان ادراک کردم تصمیم و همت ایشان بود که برحسب فضایل انسانی، ایشان دو کار را شروع کردند: یکی زحمتکشیدن در فقه و اصول و دیگری زحمتکشیدن برای تهذیب نفس و ایجاد اخلاص در اعمالشان. در این دو مسیر، تا الان متحرک بودهاند. چرا میگویم تا الان؟ برای اینکه بنده فرمایشات ایشان را مرتب گوش میکنم. هر وقت به هر مناسبتی ایشان صحبت میکنند، من گوش میکنم. ایشان وقتی نماز مغرب را شروع میکنند، نگاه میکنم و میبینم روزبهروز غلظت اخلاص ایشان در باطنشان بیشتر میشود.در مراجع، قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم؛ یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی میروند و مطالعه و جمعآوری و مقایسه میکنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد میشوند و جواب میدهند، کاملاً پیدا است که سراپا اخلاص و تقوا است. آنقدر احتیاط میکنند که یک سر سوزن برخلاف تقوا و احتیاط حرکت نکرده باشند. این را من تا الان لمس کردهام و معتقدم دیگران به این صورت به ایشان نگاه نمیکنند.
در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد دادهاست، هیچ در بین علمای شیعه و اسلام نداریم. کسانی که به نظر بنده خیلی جالب و استثنایی میآمدند، مرحوم آقاموسی [صدر] بود، مرحوم آقای بهشتی بود و مرحوم آقاسید محمدباقر صدر بود. اینها را از نزدیک دیده بودم. مرحوم آقای بهشتی با من مأنوس بود، ولی هیچکدام در ذاتیات به این بزرگوار نمیرسند و نرسیدند. من اینجور فکر میکنم که حقتعالی اراده فرموده است که وجود ایشان را از دیگران متمایز کند و با این همت عالی در این مسیر قرار بگیرد.
امام رضواناللهتعالیعلیه راست میگفت. همت ایشان عالی و غیرعادی بود. قبل از انقلاب، بنده پای منبر امام(ره) نشسته بودم که فرمود: والله من به عمرم نترسیدهام. این از روحی عادی نیست. از روحی است که به قدری عظمت دارد که دیگر موجودات مادی را کوچکتر و ضعیفتر از خودش میداند.
این بزرگوار هم خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده است؛ با ظرفیت فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است و ایشان کار کرد و من اطلاع داشتم که در فقه و اصول و رجال و لغت و… کار میکرد و در کنار همه اینها، کار روحی میکرد. حتماً الان هم دارد. من حتی چند شب پیش، آثار حرکت در تهذیب نفس و تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز میخواند، در ایشان دیدم. شما میپرسید: چگونه دیدی؟ با همین چشم؟ میگویم: خیر. با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کرده است و یقین دارم. «لاالهالاالله».
شب و روزی نیست که من از ایشان بیست مرتبه یاد و برای ایشان دعا نکنم و به خدای متعال التماس نکنم که خدایا، این نعمت را برای شیعه مستدام بدار. معتقدم شکر و سپاسگزاری این نعمت الهی را شیعه اعم از علما و غیرعلما بهجا نیاوردهاند، چون درک نکردهاند؛ ولی خدای متعال چنانچه بخواهد با عمل من و امثال من نعمت را بگیرد، دیگر چیزی برای ما باقی نمیماند. ایشان در مقطعی که خودشان مستقیماً این مسئولیت الهی را به عهده داشتند، کارهای بزرگی انجام دادند، آنقدر بزرگ که نمیشود حجم آن را تعیین کرد.
مطلبی را عرض کنم که قصه است، ولی حکمت دارد. فردی نقل میکرد شب خواب دیدم حضرت تشریف آوردند و فرمودند: خیلی منتظر ما بودی؟ عرض کردم: بله. فرمودند: من آمدهام حُکمم را بگویم. این زن تو با اینکه پنج بچه از او داری، زن تو نیست.
تمام این بچهها ولد شبهه هستند. پولهایی که بهدست آوردهای شرعاً مال تو نشدهاند. کارهایی که کردهای صحیح نبودهاند. حضرت یکییکی موجودیت مادی این مرد را زیر سؤال برد. در این قصه نقل میکنند این شخصی که در این قصه اینقدر منتظر قدوم ایشان بود، دید هیچ راهی ندارد، الا اینکه دستش را روی گوشهایش بگذارد و چندبار فریاد بزند: آی دزد! جوری فریاد زد که خودش از خواب بیدار شد.