جلال آل احمد
کتاب
#غربزدگی
۱۳۴۲
گزیده دیگری از متن کتاب:
« اگر سدی میسازیم، یا اگر چاه نفتمان (یعنی چاه نفتشان...) آتش میگیرد، دست به دامان فلان کارشناس خارجی میشویم که کارکشته است و سابقه و تجربه بیش از ما دارد؛ اما تاسف در این است که نه تنها در این نوع موارد استثنایی به کارشناس خارجی رجوع میکنیم؛ بلکه برای بسیاری از کارهای دیگر نیز.
هنوز برای سوار کردن یک کارخانهی قند یا سیمان یا پارچهبافی یا نختابی یا روکش لاستیک(!) نه تنها ماشین را تمام و کمال از فرنگ و آمریکا وارد میکنیم، بلکه یک دار و دستهی عریض و طویل فرنگی از کارگر ساده گرفته تا مهندس و سرمهندس به دنبال ماشین میآوریم. با حقوقهای گزاف ارقام نجومی مانند؛ و سه سال و چهار سال و ده سال در فلان نقطه از ایشان پذیرایی میکنیم که بریزند و بپاشند، تا کورهی سیمان روشن شود یا شیرهی قند سفید شود یا رشتههای نخ و پشم یک دست درآید؛ و البته اگر دقیق باشیم، در این هم تعجبی نیست. یا به جای این آدمها کسی را نداریم و یا اگر هم داشته باشیم فایده ندارد.
چون آنکه کارخانه را به ما میفروشد، ضمن قرارداد فروش گنجانده است که وقتی صحت عمل کارخانه را تضمین خواهد کرد که کارشناسان خود او سوارش کرده باشند و تحویل داده باشند. بله این است جبر اقتصاد عقب افتادهی غربزده!
و اگر تو خودت بهتر میزنی، بستان و بزن. خودت بساز تا خودت سوار کنی و من که سازندهام، باید کارشناسم را به دنبال ماشین به نوایی برسانم؛ به سفری به جنوب و گرما، به گردش و تفریحی، به تجربه تازهای، به دست بازتر و دیدی گستردهتر در این دنیای مصرفکننده ماشین!»
🇵🇸🇱🇧 ✍🏻 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران
@ninfrance