خمار دیدن دوست هر چه خواندیم، جمله آخر کار بود نقشی فتاده بر دیوار بعد عمری حساب و مشق و کتاب می و میخانه شد مرا معیار آستین از خیال افشاندیم وانهادیم اندک و بسیار حق بود، آنچه پیر میکده گفت شده ما را مرام، حضرت یار عیش موسی به لن ترانی بود عشرت ما، فقط رخ دلدار دست در جام باده و دستی برده ایم از قفا به زلف نگار خلق در کسب خویش مشغولند کار ما ساقی و می و زنار همچو قاسم، خمار دیدن دوست وانهادیم، خرقه و دستار... ✍ علی نوری مطلق(انوری) يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم 💡کانال جامع نفوذشناسی_تبیین: 🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید