شهادت ابوالفضل مقدسی
جمعه 21 فروردین 1366
عملیات کربلای 8 شلمچه
فریاد یکی از نیروها، ما را به بیرون سنگر کشاند. جوانی که دستش تیر خورده بود، ملتمسانه فریاد میزد و کمک میخواست تا مجروحی را که احتمالا از دوستانش یا بستگانش بود، به عقب ببریم و نگذاریم جا بماند. آنقدر ترس داشت دوستش جا بماند، که مدام فریاد میزد: بهخدا اگه اینو ببرید عقب، هر چقدر پول که بخواین بهتون میدم.
جا خوردم. پول برای بردن مجروح؟ مدام هم این حرفش را تکرار میکرد. رفتم جلو و گفتم: ببین آقا جون، این حرف چیه که میزنی؟ خب اگه بشه که میبریمش عقب.
گلولهای به شکم مجروح اصابت کرده بود و از شدت درد به خود میپیچید. فوراً او را روی برانکارد گذاشتیم و راه عقبه را پیش گرفتیم.
همینطور که داشتیم به عقب میرفتیم، تعدادی نیروهای خودی را دیدیم که از عقب بهطرف جلو میآمدند. تیپ ظاهریشان عجیب بود. غالبا شلوار کُردی به پا کرده بودند، دستمال یزدی به گردن آویخته بودند و تسبیح دور مچ خود بسته بودند. فهمیدم نیروهای گردان میثم هستند.
ظاهرا قرار بود جایگزین نیروهای گردان حمزه شوند.
به هر زحمتی بود، مجروح را که سنگین و هیکلدار بود به پشت خط رساندیم.
حاج محمود امینی فرمانده گردان حمزه در کنار حاج اکبر عاطفی، فرمانده گردان شهادت نشسته بود. حاجی با دیدن ما گفت:
- برید به پست امداد و به هر وسیله شده خودتون رو برسونید عقب.
چند نفری از بچههای گردان حمزه را دیدیم و دستور حاج امینی را به آنها منتقل کردیم.
وقتی به سنگر اورژانس در عقبه رسیدیم، هوا دیگر تاریک شده بود. چند دقیقه پس از ما، آمبولانسی سراسیمه وارد اورژانس شد و مجروحی را از آن خارج کردند. وقتی برانکارد از مقابل دیدگان کنجکاوم گذشت، چهرۀ خونگرفتهای را بر آن دیدم که آشنا بود. لحظهای به فکر فرو رفتم و یافتم؛ "ابوالفضل مقدسی" بود، از بچههای مسجد امام حسن (ع) محلۀ دردشت و یکی از همان جاماندگان از گردان که باهم به خط آمده بودیم. هنوز لبخند او را با آن فک مجروحش درنظر داشتم. ترکش از پشت به سر ابوالفضل اصابت کرده بود.
پیکر نیمهجانش را روی تخت گذاشتند. درحالی که دست و پای خاکیاش میلرزید و ناخواسته باز و بسته میشدند، خون از گلویش فوران میکرد و نفسش بهسختی و با خِروخِر بالا میآمد. از طرفی فکش قفل شده بود و امدادگران و پزشکان تلاش کردند با شکستن دندانهایش، خون داخل گلویش را تخلیه کنند. نمیدانم چه شد که ناخواسته دوربین عکاسی را از جیب درآوردم و چند عکس از لحظاتی که او درحال جان دادن بود، گرفتم.
ابولفضل مدام دست و پا میزد تا اینکه قرار شد به اورژانس عقب منطقۀ عملیاتی منتقل شود. وقتی برانکارد او را در آمبولانس گذاشتند، به زحمت نفسهای آخرش را کشید.
"شهید ابوالفضل مقدسی متولد 3 شهریور 1347 شهادت 21 فروردین 1366 عملیات کربلای 8 در شلمچه. مزار: بهشتزهرا (س) قطعۀ 28 ردیف 104 شمارۀ 14
حمید داودآبادی