بسم ربّ الحسین مرز ها شلوغ، دل ها شلوغ... همه در تکاپو اند، تکاپوی دیدار تو، در گرمای شدید، امکانات سرمایشی کم، خاک و گرد و غبار، دریا و ساحل ... عمود به عمود به عشق تو می آیند همه، به شوق دیدار ضریحت. ۵۰۰ عمود می گذرد، معادل یک روز و نیمی که شبش در موکب الشهدا و روزش به ادامه ی مسیر سپری شده است. ۱ روز پیاده روی کردیم،۱ روزی که پاهایمان را آبله دار کرده است، ولی مگر عشق میگذارد آبله مانع دیدار شود؟! به راه ادامه میدهیم با چفیه ای که آن را خیس کرده و روی سرمان گذاشته ایم که گرمی هوا کمتر قابل حس باشد. زیر لب زمزمه میکنیم به یاد جاماندگان، قدم قدم، ایشالله اربعین میام سمت حرم... به زوار نگاه میکنی، زواری که پیر و جوان، نیازمند و ثروتمند، ایرانی و خارجی، همه و همه با لباس ساده در حال حرکتند به سمت حرمش با تعدادی غیر قابل شمارش. از کودک ۵ ساله تا پیرغلامانش همه و همه ایستاده اند تا سختی ها را اندکی بِرُبایند تا کس دیگری سختی های بنی هاشم را متحمل نشود. و اما، امان از عمود ۱۴۰۰ که همه را متحیر خود کرده، با جمعیت به جلو حرکت میکنی و میبینی آن همه عظمت را ،آن عشق را، جواب دعاهایت را،قدرت خدا را و نمیدانی چه کنی و بی اختیار از جمال و جبروتش گونه هایت خیس می شود... آنجاست که رو به حرمش می ایستی و فقط اشک میریزی! بعد از دقایقی خودت را جمع و جور کرده و به راهت ادامه میدهی تا به حرمش برسی و خودت را در بین الحرمین بیندازی و به حرمین نگاه کنی و با خودت نجوا کنی از هرچه که دل میخواهد و می گوید؛ از این که هنوز باورش نشده مقابل توست... در آن شلوغی فقط به حرمین توجه میکنی و خود را فراموش میکنی، از دنیا کنده میشوی و با روضه های اطرافت فقط اشک میریزی تا اشک هایت تمام شود و از حالا به فکر اربعین های بعد می افتی که نمی توانی نیایی و بمانی. ما که جسممان جاماند، ولی روحمان را نتوانند مبحوس کنند، به سمت کربلا به پرواز در می آید و ضریح شش گوشه را طواف می کند. 📌ارسالی از : زینب فرهادی @nojavanefatemi