#پویش_روایت_اربعین
بی سرو سامان به راه می افتی ...
با کوله باری از غم ،هجر و گناهانی که مانع رسیدن بوده !
و هر کس بهتر میداند با خود چه آورده .
به نجف میرسی و دیگر برایت مهم نیست که هستی ؛
دست بر سینه میگذاری و اینطور گره ای که مادر سلام الله علیها از وجودت به ریسمانش زده را تجدید میکنی :
«السَلام علَیک یا ابانا »
و شروع میکنی به صحبت کردن از زمین و آسمانی که در این مدت ها دیده و تحمل کرده ای
از شهر ، آشیانه و دلتنگی هایت ..
از همه همه همه و همه ی زمینی ها و حکایت جاماندن از آسمانی ها ،با اشکانِ لرزانِ چشم هایت سخن میگویی .
چه صحبتی از این شیواتر و مفصل تر ؟!
و به کربلا که میرسی ..
چه بگویم از کَربِ وَ بَلا ؟
چه بگویم ک سخن ها از بغض و قدم های با ذوق و اشتیاق زائران در مسیر مشایه هویداست .
و چه میماند برای گفتن زمانی که حرم و ازدحام زوار در چشمانت تار میشود ؟
و چه میماند برای گفتن ؟!
🖤✋🏻
📌ارسالی از : مهدیه صالح
#هیئت_نوجوانان_فاطمی
#اربعین۱۴۰۲
@nojavanefatemi