اگه در دیگ غذای هیأت رو باز کنم، می‌بینم امیر در آن نشسته! آخر هفته‌ها هم اگر می‌فهمید دوستی، آشنایی، کسی برق خانه‌اش دچار مشکل شده و از پس هزینه‌های تعمیر آن برنمی‌آید، در خانه نمی‌ماند و تا مشکل او را حل نمی‌کرد، آرام نمی‌گرفت. محرم‌ها هم که ستاره سهیل می‌شد. اصلاً انگار نافش را با استکان‌های هیأت امام حسین(ع) بریده بودند. زهرا فرجی، مادر امیر برای عروسش تعریف می‌کند: «امیر از ۶ سالگی، محرم به محرم می‌رفت آشپزخانه هیأت و می‌ایستاد به استکان شستن و کفش جفت کردن. آن موقع محرم افتاده بود در زمستان و هوا سرد بود. دلم شور دست‌های کوچکش را می‌زد و می‌گفتم: «خب نکن مادر! تو کوچیکی، چرا این همه لیوان رو تنهایی می‌شوری؟ خب دستات یخ می‌زنه!» اما مرغ امیر یک پا داشت و مثل آدم بزرگ‌ها جواب مادرش را می‌داد: «مامان من دوست دارم به هیأت امام حسین خدمت کنم.» حالا هم که بزرگ شده و یَلی شده برای خودش و ما و شما، دست از همان هیأت بچگی نکشیده. چون چپ‌دست است نمی‌تواند در دسته‌ها زنجیر بزند، اما برای کارهای دیگر کم نمی‌گذارد.» حالا پریسا می‌دانست شوهرش آچار فرانسه هیأت است. آنقدر همه کارهای هیأت را دست گرفته بود و نمی‌گذاشت کار هیأت اباعبدالله(ع) به دیگران برسد که یکی از دوستانش می‌گفت: «اگه دَرِ دیگ غذای هیأت رو باز کنیم، می‌بینم امیر اون تو نشسته! دخترش را چنان دوست داشت که به مادرش می‌گفت: «اگه یه وقت من نبودم، حواست به دخترم باشه. یه وقت نذاری سختی بکشه.» 🔗 http://fna.ir/3eq3ia 🔢 4