❤️🌿❤️🌿✨ 🌿❤️🌿✨ ❤️🌿✨ 🌿✨ ✨ 🍃🌺قسمت دوم ✨ 🌿آن مرد فرمود:《 آن نسخه از کتاب تهذیب را که تو داری از ابتدایش فلان مقدار ورق بشمار در فلان صفحه و فلان سطر حدیث را پیدا می کنی》 🌿علامه با خود :گفت شاید این شخص که در رکاب من می آید مولای عزیزم حضرت بقية الله روحی فداه باشد لذا برای این که واقعیت امر برایش معلوم شود پرسید: آیا ملاقات با حضرت صاحب الزمان علیه السلام امکان دارد یا نه؟ در همین حال تازیانه از دست او افتاد و آن شخص خم شد و آن را برداشت و با دست با کفایت خود در دست علامه گذاشت و در جواب سؤال او فرمود :《چطور نمی توان دید و حال آن که الان دست او در دست تو می باشد》 🌿همین که علامه این کلام را شنید بی اختیار خود را از روی حیوانی که بر آن سوار بود بر پاهای آن امام مهربان انداخت تا پای مبارکشان را ببوسد و از کثرت شوق بیهوش گردید. وقتی به هوش آمد کسی را ندید و افسرده و ملول گشت. 🌿بعد از این واقعه وقتی به خانۀ خود مراجعت کرد کتاب تهذیب خود را ملاحظه کرد و حدیث را در همان جایی که آن بزرگوار فرموده بود مشاهده کرد و در حاشیه کتاب تهذیب خود نوشت این حدیثی است که مولایم صاحب الامر علیه السلام مرا به آن خبر دادند و حضرتش به من فرمودند :" در فلان ورق و فلان صفحه و فلان سطر می باشد." 🌿آقا سید محمد صاحب مفاتيح الاصول فرمود: من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن به خط علامه مضمون این جریان را مشاهده کردم. 📚برکات حضرت ولی عصر ص۱۷۶🖊آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی ❤️https://eitaa.com/joinchat/237699326Cfb50f9e121 🌿❤️🌿❤️🌿✨