سلام اسم من رمضان است. ۴ سال پیش زمانی که به کابل سفر میکردم اتفاق عجیبی برای من رخ داد ،من داخل اتوبوس کنار یک خانم نشستم که همراهش یک دختر کوچک داشت .وقتی رسیدیم کابل با صدای راننده از خواب پریدم ،دیدم اون خانم بچشو جا گذاشته، زود پیاده شدمو صداش کردم ،خانم با عصبانیت گفت چی میگی اقا حالت خوش نیست. گفتم خانم مگه شما از هرات با این بچه کنار من ننشسته بودی؟ گفت بله اما بچه مال من نیست مال خودته .به خاطر دعوایی که راه افتاد پلیس امد و من و خانم را برد دادگاه.بعد از تعریف کل ماجرا برای قاضی ، از خانم سوال کردن آیا این جوان حقیقت را میگوید خانم در جواب گفت بله اما این دختر را من نمیشناسم و هرگز همراه من نبوده، قاضی مکثی کرد بعد به هردوی ما گفت برید روبه روی هم ،بعد به خانم گفت حالا بچه را صدا بزن بگو بیا بغلم بریم خانه . خانم رو به بچه گفت بیا بغلم مامان جان بریم خانه...👇❌
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
ادامه ی این ماجرای #جذاب رو از دست ندید👆🏻