409.5K
▪️نوحه شب هفتم محرم پاره پاره شد حنجر اصغر داغ او بنشست بر دل مادر این گل باغ خدایی روی دستم شد فدایی ای علی جان ای علی جان... هم تلظی کرد هم تکلم کرد تا نگریم من او تبسم کرد این گل باغ خدایی روی دستم شد فدایی ای علی جان ای علی جان... طفل عطشانم از نفس افتاد آخرین یارم تشنه لب جان داد این گل باغ خدایی روی دستم شد فدایی ای علی جان ای علی جان... با چه حالی در خیمه برگردم از دل زینب با خبر گردم این گل باغ خدایی روی دستم شد فدایی ای علی جان ای علی جان... شد ز خون گلگون ماه روی او تا که تیر آمد بر گلوی او این گل باغ خدایی روی دستم شد فدایی ای علی جان ای علی جان... من دلم دارد آه عالمگیر او جدا از تن شد سرش با تیر این گل باغ خدایی روی دستم شد فدایی ای علی جان ای علی جان... در حرم طفلان بی قرار او می کشد مادر انتظار او این گل باغ خدایی روی دستم شد فدایی ای علی جان ای علی جان... آخرین یار باوفای من گشته قربانی در منای من این گل باغ خدایی روی دستم شد فدایی ای علی جان ای علی جان... با چه دل راه خیمه را پویم چه جوابی بر مادرش گویم این گل باغ خدایی روی دستم شد فدایی ای علی جان ای علی جان... ✍محمد نعیمی