چرا ما نمی توانیم از مسائلی که خلاف میلمان است، به راحتی بگذریم؟ چرا با کوچک ترین اتفاقی که انتظارش را نداریم، از جا کنده می شویم و زمین و زمان را به هم می دوزیم؟ گاهی اوقات یک اختلاف بزرگ، از شوری یک غذا شروع می شود. غذا شور شده، مرد عصبانی می شود، زن ناراحت می شود؛ بذر اختلاف کاشته می شود. گاهی اختلاف از ریختن یک پارچ آب شروع می شود؛ مهمان سر سفره نشسته. خانم می خواهد دیس برنج را در وسط سفره جای دهد. پارچ آب واژگون می شود. مرد عصبانی می شود؛ بذر اختلاف کاشته می شود. گاهی اختلاف از یک بدقولی شروع می شود. مرد قول داده عصر بیرون می رویم. عصر می شود. حالش را ندارد که بیرون برود. زن عصبانی می شود؛ بذر اختلاف کاشته می شود. گاهی اختلاف. . . چقدر خوب بود که می توانستیم در برابر مسائلی که در زندگی اتفاق می افتد و مطابق میل ما نیست، به راحتی کنیم و کنترل خود را از دست ندهیم. 🔥 خود را با صفت زیبای کنترل کنیم