🔰درک گناه
🌱 هنگامى كه زبانى سنگين مى شود، انسان با قلبش و با دلش حرف مى زند، ولى باز آن هم دلى كه جرم هايش به هلاكتش رسانده؛ رَبِّ أُناجيكَ بِقَلْبٍ قَدْ أُوبَقَهُ جُرْمُهُ.
🌱 ما از اين جرم ها با شكست نفسى حرف مى زنيم، وگرنه راستش اينها را قبول نداريم.
🌱 ولى هنگامى كه كينه ها و اميدها و يأس ها و سرورها و حزن ها و يادها و غفلت هاى ما كنترل بشود، آن وقت مى فهميم كه چقدر براى غير او بوده ايم و آن وقت مى فهميم كه جرم تا چه حد گسترده است و آن وقت كه رابطه ى يك جرم را با تمام هستى و با تمام عوالم حس كرديم، آن وقت استكه اين گونه مىشوريم و مىناليم.
🌱 آنها كه از گناه چنين احساس وسيعى گرفته اند و تا اين حد ظلم ها و ذنب ها و جرم ها را شناخته اند، ديگر غرورشان مى ريزد و سركشى شان مى سوزد. و راستى كه تمام وجودشان مى شود حسرت و ندامت و تمام وجودشان مى شود شكت و درد.
🌱 اين جاست كه احساس گناه نياز به اميدهايى دارد كه انسان را از بحران روحى به تعادل برساند. او را از غرورها و يأس ها، از گردنكشى ها و سر در گريبان بردن ها بيرون بياورد.
🌱 درک گناه تا اين وسعت، انسان را از خامى و سركشى و غرورش جدا مى كند.
🌱 انسان مىيابد استعدادهايى كه در مسير، به جريان نيفتاده اند و اسراف شده اند، چه فسادهايى به بار آورده اند. انسان مى يابد با يك سلامتى چه كارهايى مى توانسته انجام بدهد و با يك ليوان آب مى توانسته چه پيوندهايى به وجود بياورد.
🌱 و مى يابد از اين پيوند چه بهره هايى مى توانسته بگيرد و چه موج هايى از آگاهى و شعور و از حركت و شور مى توانسته به راه بيندازد، ولى از تمام آنها به سادگى گذشته است.
❛❛ عینصاد
📚 بشنو از نی | ص ۵۹