▪️ ▪️ 🔲🔲🔲 √ با کاروان حسینی تا اربعین/ سیزدهم محرم-۲ زنی گفت: حکمرانانمان اینچنین می‌خواستند، نه ما! فاطمه! دُخت حسین او را نهیب زد. گفت: سکوت و همراهی شما، حاکمانتان را به گستاخی در این جنایت کشاند، و این ننگ از دامانتان پاک نمی‌شود. مگر نه آنکه مردانتان فخر می کنند که ما علی مرتضی و پسرانش را کشتیم و زنانشان را درهم شکستیم؟ در اثر کینه های سال‌های دور و شکم‌های انباشته از حرام، کشتن ما را حلال شمردید و اموال ما را به یغما بردید. خداوند ما اهل بیت را به وسیله شما امتحان کرد و شما به وسیله ما امتحان شدید. امتحان ما نیک بود و نام نیک بر جای می گذارد، اما امتحان شما، ای وای بر شما. ای اهالی نیرنگ و بی وفایی و خودخواهی، با کدامین دست بر ما ستم کردید؟ با کدامین هیات به ریختن خون ما راضی شدید؟ با کدامین پا به ستیز با ما برخاستید؟ جز آنکه شیطان، این فرمانروای دروغ و حیله و نیرنگ، حکمرانتان بود و آنچه او می خواست همان کردید؟ زشتی‌های تان را برای تان جلوه داد و شما را به آرزوهای پوچ و بی اساس امید داد، ما را دروغ گو خواندید و در باره ما ناسپاسی کردید. ای آنانی که دریای وجودتان خشکیده است و در کف آن قطره آبی برای زندگی کِرمی باقی نمانده، دل هاتان چون سنگ خارا سخت و جگرهاتان پُر از خشم و آلودگی است. به همین سبب جاهلانه فخر می‌فروشید که ما بودیم حسین بن علی را کشتیم و این تازگی ندارد، دیروز علی مرتضی را کُشتید، و امروز پدرم را. کجاست عمویم عباس؟ علی اکبر کجاست؟ عبدالله کجایی؟ فاطمه، اختیار از کف داد، دانه های بلورین اشک، یک به یک فرو غلتیدند و به شدت گریست. زنی فریاد کرد: بس کن ای دختر پاکان. دل‌هامان را پاره پاره کردی. بس کن! زینب سوی او پَرکشید و فاطمه در آغوش زینب، آرام گرفت. ......... ۱ – سوره کهف . آیه ۹ 🔲🔲🔲 @nooralzahra5