در تاریخ آمده است که وقتی امام حسن مجتبی(ع) در ساباط خواست یاران خود را امتحان کند و میزان اطاعت پذیری آنها بداند و از این طریق دوست را از دشمن تشخیص دهد، به دلیل خیانت برخی فرماندهان و نبود اصحابی برای جنگ با معاویه، از پیشنهاد صلحی که معاویه به امام(ع) داده بود، سخن به میان آورد و خطبه خواندند و سپس به خیمه ی خود بازگشتتند.
در این میان، سپاه امام(ع) گفتند :
📜《كَفَرَ وَاللَّهِ الرَّجُلُ!
ثُمَّ شَدُّوا عَلَى فُسْطَاطِهِ فَانْتَهَبُوهُ حَتَّى أَخَذُوا مُصَلَّاهُ مِنْ تَحْتِهِ ثُمَّ شَدَّ عَلَيْهِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ أَزْدِيُّ فَنَزَعَ مِطْرَفَهُ عَنْ عَاتِقِهِ فَبَقِيَ جَالِساً مُتَقَلِّداً السَّيْفَ بِغَيْرِ رِدَاءٍ!》
♦️به خدا قسم، اين مرد کافر شده است و بـه خيمه ی حضرت(ع) حمله ور شدند!
حتى سجاده ايشان را از زير پايش غارت کردند و عبدالرحمن ازدى بـه طرف آن بزرگوار یورش برد و مِطرَف (شال بزرگى که روى شانه ها انداخته مي شود) را از گردن آن حضرت(ع) کشید، پس آن حضرت(ع) در حالي که شمشيرش را بـه گـردن آويخته بود، نشست.(۶)
ارشاد ج۲ ص۱۲
بعد از صلح امام حسن(ع) با معاویه، حضرت(ع) از کوفه به مدینه رفت، اما همچنان برای معاویه خطری بزرگ محسوب می شد.
معاویه بعد از اینکه پایه های حکومتش را در شام و بلاد اسلامی محکم ساخت در صدد کشتن حضرت(ع) برآمد ،تا اینکه به این نتیجه رسید که حضرت(ع) را به واسطه ی همسرش جعده به قتل برساند.
پس معاویه با دسیسه و تطمیع جعده در وعده مالی به مقدار صد هزار درهم و ازدواج با فرزند خویش یزید، او را راغب ساخت تا به امام حسن(ع) زهر دهد.
جعده نیز با وساطت و پافشاری پدرش اشعث و دیگران پذیرفت.
جعده گمان میکرد همین که امام حسن(ع) را از میان بر دارد، عروس خلیفه می گرددو مال فراوانی نصیبش می شود.
تا اینکه روزی امام حسن(ع) روزه بود، جعده زهر را در شیر ریخت و در هنگام افطار به امام(ع) داد، امام مقداری از آن را نوشید و بلافاصله زهر را احساس کرد و فرمود:
«انا لله وانا الیه راجعون»!
جعده پس از زهر دادن به امام حسن(ع)، مورد نفرین حضرت قرار گرفت.
از آن پس، حضرت(ع) پیوسته لختههای خون بالا میآورد و این وضع ۴۰ روز ادامه داشت تا سرانجام به نقلی در روز ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری پس از وصیت به برادرش، امام حسین(ع)، دار فانی را وداع گفت،و به شهادت رسید.
جعده بعد از انجام ماموریت از مدینه به شام آمد، ولی معاویه به وی اعتنایی نکرد و وی را ناکام از قصر بیرون راند و با کنایه گفت:
تو به فرزند رسول خدا(ع) ترحم نکردی!
می ترسم یزید را هم همچون وی به قتل برسانی!
📚منابع:
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۶
۲)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۱۸۲
۳)مقاتل الطالبین اصفهانی، ج۱، ص۴۸
eitaa.com/nooralzahra5