مادر عصبانی: «مرا دیوانه کردی! چندبار به تو گفتم این کار را نکن؟!» آن‌چه در ذهن کودک می‌گذرد: «لطفاً بس کن! حرف‌هایت مرا ناراحت می‌کند و می‌ترساند. چرا این قدر فریاد می‌زنی!؟ من که هنوز شمردن بلد نیستم. پس از کجا بدانم که چندبار به من گفتی که آن کار را نکنم؟ حتماً بچه‌ی بدی هستم. هنوز هم دوستم داری؟ نمی‌خواهم تو را عصبانی کنم. بعضی روزها دوساله‌بودن واقعاً سخت است. کلی نقشه دارم که می‌خواهم امتحان‌شان کنم... وقتی‌که لیوان را یک‌وری کردم، فکر نمی‌کردم شیر می‌ریزد. وقتی که در وان حمام بازی می‌کردم، نمی‌دیدم که آب دارد روی کف زمین می‌ریزد. امیدوارم وقتی سه‌ساله شدم بهتر بتوانم بفهمم چه چیزهایی تو را عصبانی می‌کند. امّا، حالا فریادِ تو مرا گیج می‌کند و می‌ترساند. نمی‌دانم باید چه کنم، حتی نمی‌دانم چه کرده‌ام!» Join @nooredideh