احساسات همراه بشر است و بخشی از میراث ژنتیک انسان است؛ بالقوه است و با انسان خلق می شود. نقش احساس بسیار مهم تر از نقش عقل است. عقل اکتسابی است و 18 سال طول می کشد تا کامل شود؛ در حالی که احساسات از قبل از تولد کامل شده اند و از زمان تولد رسماً شروع به کار می کنند. در مبحث پیش ناخودآگاه و مترجم و مفسر را توضیح دادیم در این مبحث می خواهیم از زاویه ی دیگری به احساس نگاه کنیم و ببینیم که احساسات که در ضمیر و ذهن ناخودآگاه انسان ضبط می شوند از کجا نشأت می گیرند. این شکل نمای دیگری از ذهن است که به یک کوه یخی تشبیه می شود که تنها سر کوه از آب بیرون زده شده و قابل دیدن است اما بخش اعظمی از آن در زیر آب قرار دارد. ذهن ما به این سه بخش تقسیم می شود که فقط بخش کوچکی از آن به آگاه تعلق دارد و بخش اعظم آن ناخودآگاه و پنهان است. این عظمت در 5 سال اول شکل می گیرد و راهنمای کار ما تا آخر عمر است.   در حقیقت کارها و رفتارهای ما از نا خودآگاه به ما دیکته می شود به نیمه آگاه می رود و در بخش آگاه توجیه می شود. من تحت شرایطی فرزندم را کتک می زنم؛ آن لحظه ای که او را می زنم، تصمیم از ناخودآگاه من به من دیکته می شود و مجبورم می کند که بچه را بزنم ولی در آگاه توجیه می کنم مثل: «تربیت بچه از خودش مهم تر است» یا «بچه باید کتک بخوره تا آدم بشه»، «گاهی دوتا پشت دستش بخوره بد نیست» «عصبانیم کرد من هم زدمش؛ یا همسرم عصبانیم کرد من هم سر بچه خالی کردم». این توجیه ها همه در بخش آگاه صورت می گیرند اما دستور از ناخودآگاه است. اما ما فکر می کنیم که خودمان تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم و شروع می کنیم به سرزنش خود و مقصر دانستن خود و مبتلا به درک مقصر یا مظلوم در آگاه مان می شویم. در حالی که ریشه ی همه ی این مسائل از ناخودآگاه می آید و ناخودآگاه نیز از کودکی مان می آید. این اتفاق چگونه می افتد؟ توضیح آن را با رسم این شکل می دهم. (ادامه دارد...)   {قسمت15} [مباحث کودک متعادل] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده