خشم های انفجاری ما از این جا نشأت می گیرد، یک اتفاق می افتد، تداعی می شود و بخش کودک با خشم های انباشته شده اش منفجر می شود. چگونه جلوی این مسئله را بگیریم؟ دایره ی وسط شکل ناخودآگاه، بالغ  و بخش آگاه ما است. این بخش باید رشد کند تا این مسائل حل شوند. رشد عاطفی و بلوغ عاطفی یعنی همین رشد بخش آگاهی.  یعنی اتفاقات را به جای ترجمه، تجزیه و تحلیل و به جای تفسیر، توصیف کنیم. والد ما مملو از صحنه های دردناک است و کودک نیز مملو از احساست نا خوشایند و والد دائماً سرزنش می کند و کودک احساست را قلیان می کند پس بالغ باید رشد کند تا بتواند بین والد و کودک فاصله بگذارد. اتفاقات همراه با احساساتشان دائماً ضبط می شوند و از کنترل ما خارج هستند، اما ما احساسات آن ها را لازم نداریم. مسائل در حافظه و ذهن ما می مانند، بعضی به نیمه آگاه و بعضی به ناخودآگاه می روند و ما به احساسات آن ها هیچ نیازی نداریم. ما بلد نیستیم که از احساساتمان عبور کنیم و به محض این که دچار احساسی می شویم شروع می کنیم به واکنش نشان دادن، در این حالت بالغ کاملاً منفعل است و رشد نکرده است. والد و کودک حاکم هستند؛ والد سرزنش می کند و کودک احساساتی می شود و بعد کودک دستور العمل می دهد و می بینیم که خانم و آقای عاقل و بالغ و تحصیل کرده رفتاری از خودشان نشان می دهند که همه تعجب می کنند. چرا؟ چون آن ها در آن لحظه فقط سه سالشان است وکاملاً تحت فرمان و تأثیر کودک هستند. توجه داشته باشیم که بالغ و کودک چه مثبت و چه منفی برای همه در شش سال اول زندگی شکل می گیرند. مهم این است که بالغ رشد کند و از بالغ و کودک بهره ببرد. این سیستم جزو رمز و راز خلقت است. و برای این است که ما درست زندگی کنیم زیرا که ما بدون والد اصلاً نمی توانیم زندگی کنیم. والد سرزنشگر در واقع وجدان ما است، اگر وجدان نباشد ما دچار خطا و گناه خواهیم شد. شکل دیگر والد، وسوسه گر و اغواگر است. اگر این والد نباشد ما اصلاً پیشرفت نمی کنیم. چه چیزی باعث می شود که ما دنبال علم و دانستن و مطالعه و کلاس برویم و رشد کنیم؟ وسوسه ی رشد. این وسوسه باید باشد چون فطرت انسان به دنبال رشد و حرکت است؛ منتهی وقتی بالغ رشد نمی کند طور دیگری از این وسوسه استفاده می شود. شکل دیگر والد، حمایتگر است. این والد از ما حمایت می کند و ما را تأیید می کند ولی اگر از حد تعادل خارج شود دیگر ما هیچ کاری نمی توانیم بکنیم، دائم نیاز به حمایت خواهیم داشت و یا از طرف دیگر اگر حمایت او زیاد شود دیگر هیچ کس را قبول نخواهیم داشت و فکر می کنیم که هر کاری می کنیم درست است. بالغ کنترل می کند که من چه میزان حمایت نیاز دارم. پس بالغ والد و کودک را که شامل طیف وسیعی از احساسات است را کنترل می کند. چون احساسات هم در جای خودشان و در حد تعادل لازم و بسیار خوب هستند مثلاً حسادت؛ مگر حسادت بد است؟ حسادت موتور حرکت است؛ منتهی اگر از حد تعادل خارج شود مخرب می شود و این جا بالغ است که تعیین می کند کودک و بالغ از حد تعادل خارج نشوند. بالغ با آگاهی و دانایی باید این دو را به کنترل خود درآورد. همان طور که قبلاً گفتیم منظور از آگاهی، بصیرت و چرائی است و منظور از دانایی، دانش و روش و چگونگی است. (ادامه دارد...) {قسمت19} [مباحث کودک متعادل] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده