📍مرحوم حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدی(ره) در طول اقامت خود در یزد رسیدگی به اوضاع را سرلوحه کار خود قرار داده بودند. آقای سید احمد دعایی در این باره می گوید: «ایشان یک منزل معمولی داشتند که محل مراجعات مردم بود. یک جوی آب هم در آن روان بود. این منزل را علی الظاهر، آقای حاج شیخ فروختند و وجه آن را به مصرف فقرا و و امور دینی رساندند و مردم دوباره خریدند و به ایشان باز برگرداندند تا اینکه آخرین بار، مردم آن را به اسم فرزند ایشان نمودند تا حاج شیخ نتوانند آن را بفروشند. 📍در گره گشایی از کار مردم خسته نمی شدند. در وجوهی که به ایشان می رسید، خودشان نمی کردند؛ حتی پاکتهایی را که برای منبر به ایشان می دادند، خیلی وقتها از جلسه خارج می شدند، به دیگران می دادند. فردی که ایشان پاکت وی را به دیگری داده بودند، گفته بود: «آقا اوّل باز کنید و ببینید چقدر است، بعد بدهید»؛ اما ایشان گفته بودند: «خدا می داند تو به من چقدر دادی، دیگر کارت نباشد.» 📍او حتی در زمان جنگ جهانی دوم به اقلیتهای دینی ساکن یزد که دچار قحطی شده بودند کمک و مساعدت کردند. به همین سبب، آنان در مرگ وی به شدت متأثر بودند. 📍رهبر معظم انقلاب: رسیدگی ایشان به فقرای و یزد، خیلی نکته‌ مهمّی است. یک روحانیِ باتقوایِ مقدّسی مثل مرحوم حاج شیخ غلامرضا، برود نان و آرد و غذا بگذارد درِ خانه‌ یهودی بخاطر اینکه او فقیر است. امروز در دنیا این چیزها وجود ندارد. 📍نقل شده است: زمانی در یزد، هفت شبانه روز باران آمد و بسیاری از بناهای خشت و گلی فرو ریخت. مردم به آب انبارها و ساختمانهای آجری پناه بردند. شب هفتم بود که نیمه های شب دیدم حاج شیخ، عمّامه شان را برداشته اند و زیر باران، در وسط حیاط ایستاده اند و با صدای بلند تضرع می کنند و می گویند: «ای خدا! همه مردم به دنبال کسب و کار و اطاعت و عبادت اند. در این شهر فقط غلامرضا گنه‌کار است؛ اگر این باران برای عذاب است تو او را عفو کن.» خدا شاهد است که پس از نیم ساعت، ابرها به حرکت درآمدند و باران ایستاد. 📍آیت الله آقا سید رضا بهاء الدینی در مورد مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی می گفت: ایشان در یزد از تا همه کاری انجام می دهد. 📍حاج شیخ غلامرضا می فرمود اگر یک ساعت از عمرم باقی مانده باشد، آن ساعت را به خدمت خلق می گذرانم؛ ولو به گرفتن باشد. @rahyafte_com @noorefanoos