در این هنگام، علاّمه رو به شاه خدابنده کرد و
گفت:«دانستی که به اعتراف خود علمای اهل
سنت هیچیک از رؤ سای چهار مذهب در زمان
پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نبودند،
پس این چه بدعتی است که اینان در آوردند و
در میان مجتهدین خود، چهار نفر را انتخاب
نموده اند و اگر مجتهدی از آنان اعلم و افقه
و اتقی باشد، ولی فتوایش برخلاف فتوای آنان
باشد، به قول او عمل نمی کنند؟!».
شاه خدابنده به علمای اهل تسنن رو کرد و
گفت:«به راستی هیچ کدام از رؤسای مذهب
چهارگانه در زمان رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نبوده اند؟».
آنان گفتند: آری. (نبوده اند) ✌️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
در اینجا بود که علاّمه گفت:«جامعه شیعه، مذهب خود را از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) گرفته که آن حضرت جان پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و پسر عمو و برادر و وصیّ آن حضرت بود».
شاه خدابنده گفت: از این حرفها بگذرید من شما را برای امر مهمی دعوت کرده ام و آن اینکه:«آیا سه طلاق در یک مجلس واقع می شود؟».
علاّمه گفت: طلاق شما باطل است؛ زیرا شروط آن محقّق نشده است؛ چون یکی از شرایط آن استماع دو نفر عادل است، آیا دو نفر عادل شنیده است؟.
شاه گفت: نه.
علاّمه گفت:«بنابراین، طلاق واقع نشده است و همسر شما بر شما حلال است» (به علاوه سه طلاق در یک مجلس حکم یک طلاق را دارد).
سلطان خدابنده انقدر علاقمند به علامه حلی شد . سپس به بحث و مناظره با علمای مجلس پرداخت و همه آنان را مجاب کرد،
شاه خدابنده در همان مجلس مذهب تشیّع را قبول کرد. به راستی علاّمه حلّی چه خدمت بزرگی کرد که اگر هیچ فضیلتی جز این، برای او نبود، بر عظمت مقام او، بر سایرین، کفایت می کرد.
و از آن پس علاّمه، مورد علاقه مخصوص سلطان محمد خدابنده واقع شد و از امکانات حکومت به نفع اسلام و تقویت ارکان تشیّع، کمال استفاده را نمود.
🆔
@noorolhoda138