انگار یاوه گویی های زنان مکی شروع شده : _ این خانه که بوی اسپند و نوای شادیش بلند است خانه ی خدیجه نیست؟ + آری .. چه خبر است؟!! _ به نظر می رسد بالاخره یکی از خواستگارانش گوی رقابت را از بقیه ستانده و بساط عقد به پا کرده اند!! +می دانید آن مرد خوشبخت کیست؟ _ یتیم فقیر ابوطالب!!! +نه.. مگر ممکن است؟!خدیجه با این کار ابهت خاندانش را لگدمال کرد ... _ چه افتضاحی !دختر خویلد!! آن همه خواستگار آمد.. آن اشراف و تجار را کنار زدی که زن چه کسی بشوی؟!!! (میسره می خواهد به کوچه برود و ساکتشان کند که خدیجه مانع می شود ) خدیجه : صبر کن میسره... این کمترین بهای عشق به محمد است ... این تازه ابتدای ابتلای خدیجه است.. باید صبور بود ... 📌برشی از تئاتر ام الریاحین 🖋نویسنده: خانم زهرا فاطمی راد 💐 @noorolhodaa www.noorolhoda85.blog.ir