#پیام_مخاطب
سلام وقت بخیر میخواستم مطلبی درباره روزنگار آخری که گذاشتین بگم حدودهفت سال پیش در یکی از شهرهای بزرگ زندگی میکردیم در ساختمان ما خانواده ای بودند که اعتقادی به دین نداشتند و حتی در سالن پذیرایی خود یک میز بار گذاشته بودند که انواع و اقسام مسکرات روی آن بود
گاهی اوقات من باب همسایگی وقتی کاری پیش می آمد پسر کوچک خود را درمنزل ما میگذاشت و برای انجام کار بیرون میرفت یک روز وقت نماز پسرشان که خردسال بود و سنی نداشت پیش من بود او و دختر خردسالم با هم بازی میکردند من مهیای نماز شدم پسر کوچک امد کنارم و با تحیر به من و حرکاتم نگاه کرد که حس کردم چقدر متعجب است،گذشت یک روز مادرش تعریف میکرد گاهی اوقات که روسریم می افتد یاحجاب ندارم همسرم چیزی نمیگوید ولی پسرم بادست کوچکش روسری را روی سرم میگذارد و با زبان بچگانه میگوید سرت را بپوشان،پسرم روی من غیرت دارد.یک روز یکی از همسایه گفت که آرشام همان کودک ناخوداگاه رومیزی بار را کشیده و تمام شیشه ها افتادن وخورد شدند.پدرش فرش نجس شده را بیرون میبرد و میشورد و من درحیرت این بودم که چگونه فرش نجس و آلوده را میشورد ولی به حرامی که در منزل است توجه ندارند. این ها همه تلنگر بود و نشانه.
انجا بود که یاد حدیث نبوی افتادم که فرمودند هرکودکی بافطرت سالم به دنیا می آید این پدر و مادر او هستند که او را یهودی ،مسیحی یا نصرانی میکنند
فطرت پاک در وجود همه ی کودکان هست و گرایش به خوبی و دوری از بدی فطرت تمام کودکان است